۲۵ مطلب با موضوع «اندیشه» ثبت شده است

نعمت وافر و حق ضایع

دوشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۵۴ ق.ظ

به مناسبت پایان مطالعۀ جلد دوم «نگاهی به تاریخ جهان»

جواهرلعل نهرو، مبارز راه استقلال هند بود. در حوالی دهۀ ۳۰ میلادی کراراً به زندان افتاد. پس از نامه‌های زندان اولش که پیدایش عالم را برای دخترش می‌نویسد، در دورۀ بعدی زندانش تاریخ جهان را نامه‌نامه برای دخترش بازگو می‌کند. «نگاهی به تاریخ جهان» نامه‌های جواهرلعل نهرو به دخترش ایندیرا گاندی است؛ می‌نویسد: «سیزده ساله‌ای و اگر در زندان نبودم شاید با تو می‌نشستم از تاریخ جهان می‌گفتم. حال که نمی‌توان گفت می‌نویسم».

همین، کتاب را به‌جای یک تاریخ علمی به یک روایت پدرانه تبدیل کرده. روایت از این رو گاهی دقیق و جزئی نیست و حتی منظم هم؛ اما شمایی کلی از هر چه در هر جای جهان رخ داده می‌نمایاند و در ضمنش تحلیل نهرو هم می‌آید، از این رو جذاب است. تحلیل‌ها و قضاوت‌هایی صریح و البته منصفانه نسبت به اقوام، جوامع، جماهیر و ملل؛ از ملل غربی تا ترک و فارس و هندو و مسلمان و یهودی و مسیحی و بودایی و ملل شرق.

هر چند نهرو مسلمان نیست و خود یک پاندیت است، هرچند کمی تحت تاثیر مارکس و لنین است، با این حال - چه به خاطر ملاحظات سیاسی در راه مبارزه هند و چه تحت تاثیر مسلمانان هم‌وطنش و چه شاید هم از آزاداندیشی‌اش - نگاه با احترامی نسبت به اسلام دارد و بین انواع مسلمانان تفاوت قائل است. با این حال، نگاه نهرو به اسلام عمدتاً برخاسته از تعاملش با دیگر هندیان مسلمان است تا خواندن تاریخ شبه‌جزیره و به طور کلی اطلاع او از غرب آسیا کم‌تر از سایر نقاط جهان است.

برای ما ایرانی‌های که تاریخ خود را بهتر می‌دانیم نقص اطلاعات نهرو درمورد ایران -همان طور که خود او نیز می‌گوید- در برخی فصول آشکار است؛ با این حال در مورد همین تاریخ ایران نیز اطلاع نهرو از کلیت روندها و تحلیل او از پویایی‌های حاکم بر ایران، هم جالب توجه است هم دل خواننده را نسبت به کلیت آن‌چه نهرو از سایر جهان می‌گوید قرص می‌کند؛ حداقل کتاب را قابل اعتنا نگاه می‌دارد.

کتاب در فصول هندی که دیگر بسیار قابل اعتناتر می‌شود. می‌گوید: «صنعتی که در هند بود، علمی که در هند بود، از اروپا و انگلیس و غرب کمتر نبود و بیشتر بود.» روایت نهرو از ورود انگلستان و تطور هند در طول زمان و بهره‌کشی انگلستان از این سرزمین و فقر تحمیلی به آن ملت بسیار قابل تامل است. «ما رَأیتُ نِعمَةً مَوفورَة، اِلّا وَ فی جانِبِها حَقٌّ مُضَیَّع»

نهرو پس از استقلال، اولین نخست وزیر هند می‌شود و دخترش ایندیرا و نوه‌اش راجیو نیز سومین و ششمین نخست وزیر آن سرزمین.

برخی نکات پراکنده از کتاب به‌ذهنم رسید که نه می‌شد در متن بالا شسته‌رفته گنجاند، نه هنوز آن نکات آن‌قدر کافی بود که خود موضوع یک متن دیگر شود و نه حیفم می‌آمد ازشان بگذرم. در ادامه تحت عنوان «نگاهی به نگاهی به تاریخ جهان» جسته‌گریخته آورده‌ام.

بیشتر بخوانید

این نخستین و ریشه‌ای ترین جهاد شماست

چهارشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۰۰ ق.ظ

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّـهِ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ

وعدۀ «انا رادوه الیک و جاعلوه من المرسلین» قلب ام‌موسی را آسود و حزن و خوف از آن زدود تا طفل به آب سپارد؛ اما باز، «إِنْ کَادَتْ لَتُبْدِی بِهِ». دیدن تحقق وعدۀ الهی اثر دیگری دارد «فَرَدَدْنَاهُ إِلَىٰ أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّـهِ حَقٌّ»؛ بدان که وعدۀ خدا حق است، ببین آن‌چه رخ داد «رددناه»، و منتظر بمان برای آن چه در پیش است، «جاعلوه».

هرچند صرف وعدۀ الهی کافیست تا سکینه و آرامش بر دلهای مومنان نازل شود، اما تحقق آن و دیدن آن است که قلب را مطمئن می‌کند. با این حال حتی این نیز کافی نیست، که پس از وعدۀ «یمددکم ربکم» و دیدن آن به چشم به ظهورِ «وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّـهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ»، باز معلوم نیست که دل‌ها نلرزند: «إِذْ جَاءُوکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّـهِ الظُّنُونَا».

بیشتر بخوانید

همان همیشگی (۱)

پنجشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۷:۰۹ ب.ظ

چگونه سخن‌رانان با تکرار سخنان خودشان به بهانۀ تبیین گام دوم، بیانیه را به حاشیه راندند؟

به بهانۀ گام دوم صحبت‌های پیشین بسیاری تکرار شده است، اما کم‌تر سخنی در بیان لُب گام دوم رانده شده و کم‌تر قلمی بر تبیین صاف و ساده و بی‌شیله‌پیلۀ بیانیه رفته و کم‌تر بحثی دیده‌ایم که خود متن آن بیانیه را کافته و بن‌مایۀ خود آن بیانیه را بیرون ریخته باشد. تا جایی که در فاصلۀ انتشار بیانیه تا عید نوروز کم‌تر دیدیم تفسیر و تاویلی دو جمله‌ای و خلاصه از اعزۀ صاحب نظر حول گام دوم، که با خلاصۀ دو جمله‌ایِ آقا در رواق امام مشابه باشد: «امروز گام دوّم انقلاب این است: شناختن ظرفیّتها و مزیّتها و استفاده‌ی از آنها، و شناختن فسادها و رخنه‌ها و کمبودها و مشکلها و سینه سپر کردن برای حلّ آنها.»

حال که می‌رود کلیدواژۀ گام دوم نیز مثل کلیدواژه‌های «اقتصاد مقاومتی» یا «پیچ تاریخی» یا غیر آن از فرط استعمالِ ابزاری مستعمل شود و به سرنوشت دیگر کلیدواژه‌های ساختۀ رهبری دچار شود، از غامض نویسی اغماض می‌کنم و اگر قلم طغیان نکند، از دخیل کردن ذهنیت‌ها اجتناب؛ تا حدی که بیش از آن‌که آنچه دوست دارم به گام دوم بچسبانم را بگویم، آن‌چه فهمیده‌ام را بنویسم. واضح است منظور چیست، اما لازم می‌دانم روشن کنم که مدعی نیستم این فهم، فهم مطلق است اما امید دارم این فهم فهمی نااریب و بی‌پیش‌قضاوت باشد.

بیشتر بخوانید

هنوز که هنوز است همان است که هست

جمعه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۷، ۰۵:۱۱ ب.ظ

کتابفروش کیهان که دید دنبال ادبیات مللم، کتاب «کارت‌پستال‌هایی از گور» را بهم معرفی کرد. بی‌اطلاعیم از نسل‌کشی سربرنیتسا و ذوقم از کمک ایرانی‌ها در آن برهه مرا به خریدش سوق داد. نویسنده، امیر سولیاگیچ خود آن زمان 17 ساله بوده و کارت زرد مترجمی سازمان مللش او را از آن مهلکه می‌رهاند تا اکنون روایت‌گر سال‌های محاصره باشد. این کتاب که پایان یافت، خواندن کتاب «ر» را که قبلا رها کرده بودم از سر گرفتم. کتابی که پشت جلدش از رسول حیدری‌ای می‌گفت که مردمان قلب اروپا وقتی با هر ایرانی مواجه می‌شدند، یاد او، مجید منتظری، می‌افتادند؛اما برخلاف مردمان بوسنیایی کتاب «ر»، اثری از ایرانی‌ها بین مردمان بوسنیایی کتاب سولیاگیچ نبود و شاید همین بود که مرا به از سرگیری مطالعۀ «ر» واداشت!

بیشتر بخوانید

شما هم این‌گونه هستید؟

پنجشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۷، ۱۱:۴۵ ب.ظ

همین چند دقیقه پیش کتاب راز نگین سرخ را تمام کردم. کتابی گیرا و جذاب. اصلا کتابی که نقش اولش محمود شهبازی باشد چشم بسته جذاب است! چه برسد که نقش مکملش را همدانی و متوسلیان در دست داشته باشند و حضور افتخاری همت و باقری و وزوایی را هم داشته باشد. کتاب به تعبیر نویسنده زندگی‌نامۀ داستانی بود. یعنی برخلاف بسیاری از کتاب‌های خاطرات جبهه، پیاده‌شدۀ یک مصاحبه نبود، بلکه داستانی بود که نویسنده بر اساس مصاحبه‌هایش با یکی از شخصیت‌های کلیدی داستان در ذهنش پرورانده بود.

همین بود که کتاب سریع جلو می‌رفت. فضای داستان گاه کیلومترها جابه‌جا می‌شد، از همدان محل فرماندهی شهبازی تا اصفهان، زادگاهش. زندگی شخصی، تعاملات با هم‌رزمان و جزئیات عملیات‌ها به‌نسبت به تناسب پرداخته شده بودند. چاپ کتاب هم که عالی! دیگر چه می‌خواهید؟! اما در سراسر کتاب یک چیز مرا اذیت می‌کرد. نویسنده، برای داستانی کردن، چقدر تخیل زده و چقدر از کتاب واقعی است؟

کتاب‌های دفاع مقدس، برای من ویژه‌اند. وقتی زندگی‌نامه گاندی را می‌خوانم، خیلی برایم مهم نیست که حالا نویسنده چقدر از تخیلاتش برای پرداخت داستان بهره برده و چقدر واقعیات را روایت کرده. حتی هنگام خواندن نامیرا هم برایم مهم نیست واقعا همه شخصیت‌هایش واقعی‌اند یا نه، چه برسد که دیالوگ‌ها برایم مهم باشد. همین که مطمئن باشم نویسنده تاریخ خوانده و شخصیت‌های کلیدی را شناخته، به تخیلاتش در پرداختن داستان اعتماد می‌کنم. زندگی‌نامه‌ها یا روایت‌های دیگر نیز به همین شکل، البته تا وقتی که شخصیت‌های داستان یا وقایع آن صاحب حقیقتی ویژه نباشند.

بیشتر بخوانید

توفق در جذب است نه جلب

پنجشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۷، ۰۷:۲۹ ب.ظ

رسانه را اگر امری ایستا در نظر بگیریم، جذب مخاطب را در میزان فراگیری و تطابق طبع آن با عموم مردم باید جست. اما رسانه فقط ایستا نیست. پویایی رسانه ما را از کم‌بود مخاطب نمی‌ترساند، که ما را از کم‌بودن رسانایی برحذر می‌دارد. رسانایی یک رسانه، توانایی آن در برانگیختن مخاطب برای انتشار رسانه است؛ یعنی همان رابطۀ نرخ جذب با تعداد مخاطب فعلی. ساختارهای ایستای رسانه، ما را به طرح و طبع مطبوعات به ذائقۀ مخاطب و نهایتاً ذائقه‌بازی می‌خواند؛ ولی فهم پویایی‌های رسانه ما را به ذائقه‌سازی فرامی‌خواند.

ایستایی‌های رسانه طبع‌های کنونی رایج را می‌بیند و از این رو ما را یا به ملاحظه، تقیه، فریب مصلحتی، ظاهرسازی، تظاهر، تعدیل، سکوت، دوپهلویی و نهایتاً تذبذب می‌خواند یا به هنجارشکنی، تندگویی، دریده‌گویی، مرزشکنی و دروغ منفعتی. هم ملاحظه‌کاری و هم هنجارشکنی حجم گسترده‌تری از مخاطب را در برابر خود می‌بینند؛ یکی با دربرگیری و دیگری با استثنا.یکی با درنظر گرفتن ذوائق متشتت و دیگری با درنظر گرفتن اضداد آن. اما هم ملاحظه‌کاری و هم هنجارشکنی هردو در ذائقه‌سازی ناتوانند و از این رو نرخ افزایش مخاطبانشان مستقل از حجم مخاطبانشان است. بی‌درکی ما از پویایی رسانه، از این رو، یا ما را در ملاحظه‌کاری به سکوت می‌کشاند یا در هنجارشکنی به دروغ و چون برخلاف ابتدای امر، در عاقبت در هر دو مسیر توفیقی در جذب مخاطب یافت نمی‌شود هر از گاهی اهل یک سو، وَر دیگر را به بی‌فهمی از رسانه متهم می‌کند که «افراطتان شکستتان بود» یا «تفریطتان نشستتان شد».

بیشتر بخوانید

اندیشه‌دوستان و اندیشه‌دشمنان/ 1

چهارشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۰۵:۳۲ ب.ظ

به بهانه‌ی پایان جلد اول کتاب آموزش فلسفه‌ی علامه مصباح

1

سوفیست یعنی اندیشمند و فیلسوف یعنی اندیشه‌دوست. تاریخ سراسر کشمکش اندیشه‌دوستان و اندیشه‌دشمنان اندیشمندنماست! اندیشه‌دشمنان اندیشمندنما با شک‌پراکنی بی‌انتها (نه شکاکیت حق‌منتها) همواره به تشوب عقول پرداخته‌اند و در مقابل، اندیشه‌دوستان همواره برای استحکام اندیشه کوشیده‌اند؛ تلاشی که در عین اتقان گاه راه به جایی نبرده است. گویی فرای عقل، دستی می‌بایست از گرداب شک، عقل را بیرون می‌کشید.

دو اتفاق، منجی اندیشه. اتفاق اول ظهور اسلام، که بعثت نورانی پیامبر و آیات لا ریب فیه نازله‌ی به همراه وی، با روشن کردن قلب ها، عقل‌ها را از شک نجات داد و به اطمینانی رساند که قرن‌ها پشتوانه مستحکم تکاپوی اندیشه‌دوستان مسلمان بود.
اما آن‌ها (اندیشه‌دوستان مسلمان) نه راه نورانی اسلام، که راه شکست‌خورده‌ی اندیشه‌دوستان یونان باستان را پیش گرفتند. نتیجه آن‌که با پاگرفتن دوباره‌ی شک‌پراکنی بی‌انتها (نه شکاکیت حق‌منتها) در اروپا که مسلک اندیشه‌دشمنان اندیشمندنما بود، می‌رفت که باز اندیشه مغلوبه شده و به بن‌بست رسد و به کنجی خزد.
ملاصدرا، زودتر از همه به بن‌بست رسید؛ و وی که به ادعای استاد طاهرزاده بی‌خبر از شک‌تمایلی دکارت نبوده، زودتر از همه جهان را و جهان اندیشه را رو به بن‌بست دید. با چنگ به نور نبوت محمدی و انوار ولایت علوی، راهی را که بعثت گشود، به اندیشه‌دوستان نمود؛ تا چهارصدسال بعد، خمینی اتفاق دوم را رقم بزند و چون اتفاق اول، فراتر از عقول، قلب‌ها را متوجه حقیقتی اطمینان بخش کند.
کدام بن‌بست، کدام گشایش؟ در مقاله دوم ان‌شاءالله.

«متضمن فواید ملت» چگونه «متولی تحمیل ذائقه» شد؟

سه شنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۳۳ ب.ظ
به بهانه پایان مطالعه‌ی کتاب «ادبیات نوین ایران پیش از نهضت مشروطه»، نوشته‌ی هدایت الله بهبودی


آخوندزاده در روسیه که آن سال‌ها (1250 ق) آیینه‌ی تمام‌نما ولی تارِ ادبیات اروپا به ویژه فرانسه بود، هنر رومَن و نمایش‌نامه نویسی را متضمن فواید ملت و مرغوب طبایع خوانندگان می‌یابد و بدین شکل برای ایرانیان اولین پل بین ادبیات کهن و ادبیات نوین مقتبس از غرب می‌شود.

به راستی آخوندزاده چه‌طور تئاتر را متضمن فواید ملت می‌دانست و فن دراما را مهذب نفوس؟

این سوال استفهام انکاری نیست که پاسخش نفی تاثیر تئاتر و دراما باشد، که این سوال در جست و جوی آن است که آخوندزاده و سایر دست به قلمان (و نه لزوما ادیبان) تحت تاثیر پس از او، از چه وجه تئاتر و دراما را موثر در احوالات ملت ما می‌دیدند؟



انچه رخ میدهد فقط کشف یک سبک نو نیست. آنچه درباره‌ی آخوندزاده و پس از آن میرازآقا تبریزی و سایر، عجیب می‌نماید این تلقی است که قالب و محتوا لازم و ملزوم همند و گویی نمیشود رمانی نوشت یا نمایشنامه ای به تحریر در آورد که ایرانی سره باشد و لا جرم باید به متداولات غربی که بعضا مغایر و بیشتر مخالف فرهنگ ماست بپردازد. رمان -یا به قولشان رومَن- و نمایش‌نامه‌نویسی، نه صرفا سبکی نو، که بهانه‌ای جذاب برای تغییر ذائقه مردم تلقی می‌شدند. شاید این‌گونه پندار از تلازم قالب و محتوا، نویسندگان و بعدتر سیاستمداران متاخر را بدین گمان می‌اندازد که هر نو شدنی بی تزریق محتوا ناممکن است.

هر چندکسانی چون عبدالحسین میرزا و سردار اسعد و برخی دیگر کمی از این تسلیم محض دورند و توانسته‌اند قالب و محتوا را از هم تمییز دهند و بلاوجه و ناصحیح بودن لزوم همراهی قالب با محتوای مغایر با فرهنگ ایران را گوشزد کنند، اما تلاش‌های چنین افرادی چندان مقابل جریان غربگرایی نمی‌ایستد و حتی برخی از اینان را هم به گرداب جریانات غربگرا می‌کشد؛ چنان که بعدتر در جریان مشروطه، برخی از این جماعت را می‌توان کف‌زنان پای چوبه‌ی دار شیخ فضل‌الله دید.

نمی‌توان قطعی نظر داد اما آنچه در مشروطه به انصراف عده‌ای و انحراف دیگران از نهضت می‌انجامد بی تاثیر از قلمفرسایان غرب‌پرست نیست و اگر این را پذیرفتیم نباید نقش اخوندزاده، میرزاآقا تبریزی و .. را که با جدا ناپذیر بودن «سبک و محتوا» و «روش و عقیده» ابتدائا به غرب نگریستند و این طور آن را به دیگر معاصران و متاخران معرفی کردند، نادیده گرفت.

کتابِ «درباه ادبیات نوین ایران پیش از نهضت مشروطه» کتاب خوبی‌ست تا ببینیم نویسندگان ایرانی در چه فضایی و چگونه ابتدا با غرب و ادبیات غربی مواجه شدند و پیشگامان آن چگونه اقتباسی را به دیگران آموختند. هر چند کتاب تحلیلی نیست، ولی خواندن آن به تحلیل گران توصیه می شود. به‌ویژه آنانی که به دنبال ریشه‌های عمیق غرب‌گرایی و دریچه‌های ورود نگاه تسلیمی به غرب، در ادبیات و نوشتار هستند.

عبور موسی‌وار از اقتصاد قارونی

سه شنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۵۳ ق.ظ

 وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِینٍ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَقَارُونَ
انقلاب اسلامی، به حکم «اسْتَجِیبُوا لِلَّـهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ» به سوی یک حیات جدید، صیرورتی تاریخی را به پیشوایی امام ذیل انوار ولی عصر آغاز کرد که به محض افشای آرمان پیامبرگونه خود، شیاطین ریز و درشت و درصدر آن شیطان بزرگ را در مقابل خود دید، که «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّىٰ أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ».

هرچند طاغوت سیاسی، یعنی فرعون داخلی، در دریای خشم مومنین زمان، به قاعده «وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنجَیْنَاکُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ» و «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً» نیست شد، اما تقابل مردمان انقلابی با طواغیت پایان نیافت.

طواغیت سیاسی و فکری و اقتصادی، فرعون و هامان و قارون، هنوز پنجه در پنجه انقلاب انداخته بودند.

هرچند، قدرت طاغوت سیاسی، فرعون، به دلیل توانایی ضربه زدن از برون و دستگاه عظیم تبلیغاتی طاغوت فکری، هامان، به دلیل خطر پوچ کردن از درون به غایت خطرناک می‌نمایند، اما این طاغوت اقتصادی، قارون است، که قدرت را به طاغوت سیاسی می‌دهد و زمینه اضمحلال فکری را برای طاغوت فکری فراهم می‌کند. طاغوت اقتصادی خطرناکتر است، نه فقط از جهت قدرتش در بازدارندگی یک حرکت، بلکه از جهت پیچیدگی مقابله با آن.

اگر طاغوت سیاسی متکبرانه، صریحا فریاد بر می‌آورد «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی»، اما طاغوت اقتصادی نه تنها وجهه ضد خدایی ندارد، که «إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِن قَوْمِ مُوسَی» که خود از قوم مومنین است.

اگر طاغوت سیاسی، با زور و چپاول و لشکر کشی، زراندوزی کرده و با ترس و ارعاب مردم را به اطاعت خود در میآورد، طاغوت اقتصادی با ژستی متمدنانه می گوید «إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ عِندِی» و برای حمل کنوز عریض و طویلش با همین ژست «اولی القوة» را به خدمت می گیرد.

اگر طاغوت سیاسی، مردمان را به ستوه میآورد که فریاد برآورند «رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَـٰذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا»، طاغوت اقتصادی جلوه ای از خود به نمایش می گذارد که از جماعت مسلمین (البته نه آن مومنان حقیقی که آن دلبستگان دنیا) ناله حسرت سر دهند که «یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ».

طاغوت اقتصادی، مردمان را با زور کافر نمی کند، و با زور در خدمت اهداف خود به کار نمی گمارد، که سست‌دلان، حتی از قماش مومنان، خود از ته دل آرزوی قارون بودن می کنند و خود به تکاثر قارون کمک می کنند.
طاغوت اقتصادی، به دست خود مردمان، آن ها را از ظواهر و بواطن تهی می کند!

هر چند در برابر هر حرکت پیامبر گونه «أَلْقَى الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ» اما این وعده حق خداوند است که « فَیَنسَخُ اللَّـهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّـهُ آیَاتِهِ وَاللَّـهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ »

« لِّیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ»
تا عالمان بفهمند که «أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّـهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»

هرچند امروز قارون، طاغوت اقتصادی، بیشترین ضربات خود را در طی این سال ها به پیکره انقلاب وارد می آورد، اما این طاغوت نیز رفتنی است، ولی با اقدامی موسی‌وار. که اگر طاغوت سیاسی را دریای خشم ملت بلعید، طاغوت اقتصادی نیز در همین سرزمین بلعیده خواهد شد.

آنگاه همان ها که آرزوی اقتصاد قارونی لیبرالی می کردند و توسعه قارونی را تنها راه نجات قوم موسی می خواندند و متحیرانه ندا می دادند « یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ»،  نادمانه گویند:

« وَأَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْا مَکَانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّـهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَوْلَا أَن مَّنَّ اللَّـهُ عَلَیْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَیْکَأَنَّهُ لَا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ
تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»

صدور وجود چون القای معنی در کالبد لفظ

سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۲۲ ق.ظ

الم ﴿١ ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ ۛ فِیهِ ۛ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ ﴿٢

حروف مقطعه و حدیث «صورة الرحمن»

«خلق الله الأدم علی صورة الرحمن». جای توجه دارد! این که یعنی چه «علی صورة الرحمن» مهم است! دقیق است و لغزنده! شاید این «علی صورة الرحمن» را بشود در فعل و ذات و صفات یافت.

نطق، یک فعل انسان است. یک فعل خاص انسان هم هست. اصلا فصل انسان از سایر حیوانات است و نوع انسان را نطق مشخص می‌کند. نطق چیز مهمی است! حیوانات همه صحبت می‌کنند، زبان دارند حرف می‌زنند با هم و با سایر موجودات، حرف می‌زنند هدهد و مورچه،حتی در این حد که به پیامبر خدا تیکه هم بندازند! اما این میان انسان است که ناطق است، نه هدهد و نه مورچه!

در نطق یک نکته خاصی هست که در زبان و صحبت نیست. یک حیوان، با ناله و مویه هم منظورش را می‌تواند برساند و به اصطلاح با آدم حرف بزند و منظورش را برساند! یک انسان هم همینطور، اما این صحبت کردن و منظور رساندن را کسی به نطق تعبیر نمی‌کند، یک بچه هر چقدر هم گریه کند نمی‌گویند نطق می‌راند!

آنچه در نطق هست و در سایر صداها نیست، معنایی است که انسان بر الفاظ می‌راند. معنایی است که خلق می‌کند و در الفاظ می‌نشاند؛ به طوری که اگر هر لفظ را جابه‌جا کنی معنا واقعا تغییر میکند، در ناله و مویه این طور نیست! اگر کمی صدایت را بالاپایین کنی، فقط شدت منظورت را عوض کردی نه منظورت را!

انسان با نطق، معنا را خلق می‌کند، با صورت الفاظ. رحمن که علی العرش استوی، به جهان جان داد به قاعده اعطی کل شیءٍ خلقه، از دریچه‌های فیض وجودش چون:«الف لام میم را ...».

هر جنبه وجودی خلقت، گویی از دریچه یکی از این الفاظ صادر شده است و مخلوقات کلمات خلقتند.

بیشتر بخوانید
صفحۀ قبل صفحۀ بعد
سین جیم
Haj Sajjad