به بهانۀ گام دوم صحبتهای پیشین بسیاری تکرار شده است، اما کمتر سخنی در بیان لُب گام دوم رانده شده و کمتر قلمی بر تبیین صاف و ساده و بیشیلهپیلۀ بیانیه رفته و کمتر بحثی دیدهایم که خود متن آن بیانیه را کافته و بنمایۀ خود آن بیانیه را بیرون ریخته باشد. تا جایی که در فاصلۀ انتشار بیانیه تا عید نوروز کمتر دیدیم تفسیر و تاویلی دو جملهای و خلاصه از اعزۀ صاحب نظر حول گام دوم، که با خلاصۀ دو جملهایِ آقا در رواق امام مشابه باشد: «امروز گام دوّم انقلاب این است: شناختن ظرفیّتها و مزیّتها و استفادهی از آنها، و شناختن فسادها و رخنهها و کمبودها و مشکلها و سینه سپر کردن برای حلّ آنها.»
حال که میرود کلیدواژۀ گام دوم نیز مثل کلیدواژههای «اقتصاد مقاومتی» یا «پیچ تاریخی» یا غیر آن از فرط استعمالِ ابزاری مستعمل شود و به سرنوشت دیگر کلیدواژههای ساختۀ رهبری دچار شود، از غامض نویسی اغماض میکنم و اگر قلم طغیان نکند، از دخیل کردن ذهنیتها اجتناب؛ تا حدی که بیش از آنکه آنچه دوست دارم به گام دوم بچسبانم را بگویم، آنچه فهمیدهام را بنویسم. واضح است منظور چیست، اما لازم میدانم روشن کنم که مدعی نیستم این فهم، فهم مطلق است اما امید دارم این فهم فهمی نااریب و بیپیشقضاوت باشد.
من اینطور میفهمم. گام اول، شروع نهضت بود و تثبیت آن. نهضت به معنای اعم، شامل همۀ آرمانهای بلندش با احصای تمامی مراحل و سطوحش. مصائب شروع نهضت و پیچ و خمهای ادامۀ آن، هر چند ما را مقاوم کرد و آبدیده، اما از بسیاری از عرصهها که آرزو داشتیم انقلاب اسلامی را در آنها بهشکل اتمّش متجلی کنیم بازداشت. غرب را نیز چون شرق زین پس باید در موزههای سیاسی جهان جست این طور بگو که سختی مقابله و مقاومت و لزوم تمرکز بر جبهههای تهاجم (نرم تا سخت) از طرفی، و غفلتها و سهلانگاریها و سادهپنداریها از طرف دیگر ما را از بسیاری از ظرفیتها -خواسته یا ناگزیر- غافل کرد و زمینۀ بسیاری از رخنهها، فسادها و نفوذها و مشکلات شد.
امروز پس از آن مقاومت که تثبیت شدهایم، درس گرفتهایم و استکبار را (با پوست و خون) شناختهایم، هیچ بهانهای نمیماند که آن آرزوی اولیۀ پس از پیروزی نهضت، یعنی بسیجیدن مستضعفین و آزاد کردن ظرفیتهاشان و نیز ظرفیتهای عظیم طبیعی و غیره برای تحقق سایر آرمانها را پی نگیریم. پس از گام اول یعنی گامِ شروع، تحقق و ادامهدادن نهضت، گام دوم انقلاب میشود شناختن ظرفیتهای بیشمار داخلی و خیز بهسوی فعال کردن آنها و نیز یافتن فسادها، رخنهها و مشکلات و سینه سپر کردن در برابر آنها.
مخصوصاً که دشمن به آن شکل که تا دیروز بود نخواهد بود و غرب را نیز چون شرق زین پس باید در موزههای سیاسی جهان جست. در سالهای آینده نه این که نباید با غرب مذاکره کرد و راه حل را در او جست چون فلان است و بیسار (که فلان هست و بیسار)، بلکه اصلاً غرب اصلاً ملجئی برای مشکلات در ذهن برخی مطرح نخواهد بود، حتی در چشمان کسانی که امروز او را با شوکت و عظمتی میبینند؛ چنان که به سر شرق آمد. پس آنگاه در آن وانفسا، اولاً نه تکیهگاهی غیر از خود هست که بخواهد گزینۀ جدیای باشد، ثانیاً نه بهانهای هست که بخواهیم غفلت از این ظرفیتها را به لنگ او بیندازیم. جز رفتن به سمت ظرفیتهای داخل، اتکا به ارادۀ ملی و باور «میتوانیم» در سالهای پیش رو، نه چارهای هست و نه بهانهای برای اغماض از آن.
قدم اول گام دوم شکستن محاصره است. غرب پس از تلاش نظامی، سیاسی و اقتصادی برای براندازی (که این سلاحها را گاه باهم و گاه منفک بهکار میبرد) سلاح رسانه در دستش مانده که مستقیماً به قصد براندازی آن را نیازموده و امروز همۀ تلاشش را برای اثر گذاشتن با آن را به کار بسته. نه آنکه دیگر سلاحان را کنار گذاشته یا ما در آن عرصهها قدرت بیبدیلی شدهایم؛ بلکه اثبات کردهایم در آن عرصهها مقاومت میکنیم و مقاوم میمانیم. مانده آبدیدگی دربرابر رسانه نه بهعنوان آتش پشتیبان سایر سلاحها، که عرصۀ اصلی تهاجم. سلاح تبلیغات در این زمان برای او برای هدفش یعنی سرنگونی یا استحاله یا مهار انقلاب مایوسسازیست؛ گام دوّم انقلاب این است: شناختن ظرفیّتها و استفادهی از آنها، و شناختن فسادها مشکلها و حلّ آنها چرا که فهمیده -که نه- تجربه کرده هر چه ملت ایران اراده کند همان میشود، همان به که اراده نکند!
قدم اول برای گذار از گام اول به دوم، خلع همین آخرین سلاح اوست. با این قدم است که مقاومت انقلاب در تمامی این سالها در تمامی عرصهها تثبیت میشود و البته، بی برداشتن این قدم گام از گام نمیتوان برداشت: «شما جوانان باید پیشگام در شکستن این محاصرهی تبلیغاتی باشید. در خود و دیگران نهال امید به آینده را پرورش دهید. ترس و نومیدی را از خود و دیگران برانید. این نخستین و ریشهایترین جهاد شما است». قدمی که رهبر انقلاب خود بیانیهشان را با آن آغاز میکنند: « عزیزان! نادانستهها را جز با تجربهی خود یا گوش سپردن به تجربهی دیگران نمیتوان دانست... برای برداشتن گامهای استوار در آینده، باید گذشته را درست شناخت و از تجربهها درس گرفت؛ اگر از این راهبرد غفلت شود، دروغها به جای حقیقت خواهند نشست و آینده مورد تهدیدهای ناشناخته قرار خواهد گرفت...» الی آخره.
ساختار بیانیۀ گام دوم حال با این توضیحات روشن میشود. رهبر پس از مرور آرمانهای بلند انقلاب، نادانستهها را (که برخی میخواهند نادانسته بماند) با حکایت تجربهها منتقل میکنند و قدمهای بلند انقلاب در گام اول را برمیشمرند تا روشن کنند ظرفیتها چیستند و چه داریم و کجاییم. سپس به رخنهها و گلوگاهها و غفلتها و عیبها میپردازند؛ که البته بزرگترین عیب همان غفلت از ظرفیتهاست. با این شناخت از ظرفیتها/مشکلها، امر به شکوفاندن ظرفیتها برای حل مشکلها میکنند؛ با این نقشۀ عملیاتی: قدم اول، هراس از خودها زدودن و پرتو امید در دل نشاندن. سپس توصیههایی ایراد کردن برای خیز برداشتن به سوی شناختن، بهکاربردن و شکوفاندن ظرفیتها برای حل مشکلها در همۀ عرصهها.
پس اگر خودتان را با این توضیح همدل یافتید، خیز بردارید و قدم اول را محکم بگذارید. دست از رسانههای وهمآفرین سردرگمکننده و سستیآور بکشید و قلم بهدست بگیرید و با قلم تبیین کنید و دوستانتان را نسبت به هرآنچه باید بدانند روشن کنید؛ تبیین، خیزِ حماسهست هراس از دلهاشان چنان که از دلهاتان زدودید بزدایید و آنها را به یافتن امید صادق در وجودشان، همانطور که در وجودتان حاضر یافتید راهنمایی کنید. ظرفیتهای در دست این امت را در کنار عرصههای مجاهدت، بشناسید و بشناسانید و رخنهها و فسادگاهها را فریاد بزنید و با این کار تصویر روشنی از کنون و آینده ترسیم کنید تا امید حقیقی جمعمان را بیاکند. خیزِ حماسه، تبیین است؛ خیز را محکم بردارید تا حماسه حکماً رقم خورد.
گفتوگو