الم ﴿١﴾ ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ ۛ فِیهِ ۛ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ ﴿٢﴾
«خلق الله الأدم علی صورة الرحمن». جای توجه دارد! این که یعنی چه «علی صورة الرحمن» مهم است! دقیق است و لغزنده! شاید این «علی صورة الرحمن» را بشود در فعل و ذات و صفات یافت.
نطق، یک فعل انسان است. یک فعل خاص انسان هم هست. اصلا فصل انسان از سایر حیوانات است و نوع انسان را نطق مشخص میکند. نطق چیز مهمی است! حیوانات همه صحبت میکنند، زبان دارند حرف میزنند با هم و با سایر موجودات، حرف میزنند هدهد و مورچه،حتی در این حد که به پیامبر خدا تیکه هم بندازند! اما این میان انسان است که ناطق است، نه هدهد و نه مورچه!
در نطق یک نکته خاصی هست که در زبان و صحبت نیست. یک حیوان، با ناله و مویه هم منظورش را میتواند برساند و به اصطلاح با آدم حرف بزند و منظورش را برساند! یک انسان هم همینطور، اما این صحبت کردن و منظور رساندن را کسی به نطق تعبیر نمیکند، یک بچه هر چقدر هم گریه کند نمیگویند نطق میراند!
آنچه در نطق هست و در سایر صداها نیست، معنایی است که انسان بر الفاظ میراند. معنایی است که خلق میکند و در الفاظ مینشاند؛ به طوری که اگر هر لفظ را جابهجا کنی معنا واقعا تغییر میکند، در ناله و مویه این طور نیست! اگر کمی صدایت را بالاپایین کنی، فقط شدت منظورت را عوض کردی نه منظورت را!
انسان با نطق، معنا را خلق میکند، با صورت الفاظ. رحمن که علی العرش استوی، به جهان جان داد به قاعده اعطی کل شیءٍ خلقه، از دریچههای فیض وجودش چون:«الف لام میم را ...».
هر جنبه وجودی خلقت، گویی از دریچه یکی از این الفاظ صادر شده است و مخلوقات کلمات خلقتند.
حرف بسیار است، ولی نپخته است! جملات بالا هم در حد چشیدن است؛ باشد که بگویید چقدر شور است و یا شیرین! شاید باز هم، اگر عمر و فرصتی بود و حفظ قرآنم به سورهی آلعمران رسید و تا آن زمان کمی بیشتر چیزی دیدم، باز میگویم که باز اصلاح کنید.
پس الف لام میم. ذلک الکتاب لا ریب فیه... آن کتاب و کتابت لا ریب فیه، شاید این حروف اند، که قرآن بعدها در سورهی یونس وعده تفصیلش را میدهد. نمیدانم، شاید کتاب لاریب فیه آیه دو بقره، همین قرآن نباشد بلکه مجمل آن باشد، وگرنه چرا مثل بعضی آیات نمیگوید هذا القرآن لا ریب فیه و یا هذا الکتاب و یا الفاظ مشابه...
در 37 یونس خداوند از هذا القرآن سخن میگوید که: «وماکان هذا القرآن ان یفتری و لکن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل الکتاب لا ریب فیه من رب العالمین». هنوز آن قدر متخصص نیستم تا حکم قطعی بدهم، ولی خوب، سوال پیش میآید، «لا ریب فیه» آیه اخیر به کتاب برمیگردد یا قرآن؟ البته که هر دو لا ریب فیه اند، ولی شاید منظور آیه 37 این باشد که این قرآن، تفصیل آن «کتاب لاریبفیه از جانب پروردگار عالمین» است. حالا آن «کتاب لاریبفیه از جانب پروردگار عالمین» چیست؟ همان که پس از سه حرف مقطعه الم خداوند به آن اشاره میکند. همان کتاب لاریب فیه که هدی للمتقین است.
ببینید بنده خودم واقفم که تخصصی ندارم، و واقفم که بسیار خطرناک است بدون ابزار لازم حوزوی دست به تأویل آیات بزنیم. لذا چنین قصدی ندارم. فقط به عنوان طلبه، دانشجو یا هرچیز دیگه آنچه به ذهنم میرسد، گمانم را می گویم تا شما عزیزان حقیقت آن را بگویید و مرا از ظن که لایغنی من الحق شیئا است نجات دهید.
پس بگذارید راحت حرفم را بزنم. یک کتاب داریم، کتاب حقیقت، کتاب خلقت، نمیدانم چگونه منظورم را برسانم، منظورم همان کتابتی است که از مجرای آن فیض الهی صادر شده است، منظورم همان الف لام میم است، همان طا سین، همان 28 حرفی که 14 تایش مقطعه است. این کتاب، مجمل قرآن است. قرآن، مفصل آن کتاب است.
ذلک الکتاب لاریب فیه ما، هدی للمتقین است (بقره 2). هذا القرآن ما، که در شهر رمضان نازل شده است، هدی للناس است(بقره 185). چرا؟ قضیه چیست؟
یک کتابی است، مجمل، قرآن به فرموده خودش (یونس 37) تفصیل آن است:«تفصیل الکتاب لاریب فیه من رب العالمین». تفصیل است که برای همه مردم موجب هدایت میشود. همه مردم آن اجمال را متوجه نمیشوند. لذا ذلک الکتاب لزوما برای همهی مردم هدایت بخش نیست مگر به شرطها.
واضح است که این مردم، که قرآن نازل شده در رمضان برایشان هدایت است، به قدر وجودشان از آن انتفاع میبرند. اگر مسلم و بعد مومن شدند، علاوه بر «هدی»، شامل وزش «بشری» و «رحمة» هم میشوند (آیات را در آورده بودم، وقت کردم خواهم گذاشت).
اما «ذلک الکتاب لا ریب فیه» چیست؟ همان قرآن مجمل. منتها همه به آن دست نمییابند. شاید به تعبیری فقط مطهرون که «لا یمسه الا المطهرون». قطعا بیتقوا آن را نخواهد یافت و هرگز با آن هدایت نخواهد شد. پس چه کسی هدایت خواهد شد با آن «کتاب لاریب فیه»؟ متقین. تقوا و پرهیزکاری است که قلب را پاک نگه میدارد و آن را مستعد فیضان انوار الهی بردل نگاه میدارد و چون این استعداد حفظ شود، نوری بر نوری افزوده میشود و روز به روز آن کتاب لاریب فیه، برای پرهیزکار از اجمال درمیآید و به تعبیری، این متقین عزیز به آن کتاب لاریب فیه، که در اجمال است، میرسند و به نور آن هدایت میشوند.
حال صرف تقوا کافیست؟ خیر. فرد متقی، با ارتباط با قرآن که «تفصیل الکتاب لاریب فیه» است به «کتاب لاریب فیه» مجمل میرسد.
کتاب لاریب فیه حال دقیقا چیست؟ نمیدانم. بدانم هم نمیدانم میشود اصلا در یک کلام آورد یا نه. شاید این کتاب لاریب فیه، همان «صراط علی حق نمسکه» (حروف مقطعه را کنار هم بگذارید به این جمله میرسید) باشد. شاید همان «کلمة لا اله الا الله» باشد که حصن خداست و «من دخل حصنی امن من عذابی الیم» البته بشرطها. شاید اصلا همان بحث ابتدای متن نزدیک ترین توضیح را دهد. یعنی همان کلماتی اند که حقیقت جهان از مجرای آنها صادر شده است و میشود. همان کلماتی که گویی خداوند با القای معانی در کالبد آن وجود را صادر کرده.
حال شاخص تقوا چیست؟ در ادامه آیات.
گفته شد خلق الله الآدم علی صورة الرحمن. همچون القای معانی در کالبد الفاظ، خلق و صدور وجود در مراتب مختلف نیز چنین است. گویی خلقت، چون دمیدن وجود است در الف لام میم طا سین ... . مرتبه ای از این وجود نازلهی صادره، الف لام میم است. قرآن پس از آن میگوید ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین. تفصیلش میشود هذا القرآن. چون مفصل است، میتواند هدی للناس باشد. اگر هدایت شدند و مسلم و مومن و سپس متقی شدند، لایه به لایه آن حقیقت مجمل برایشان روشن میشود. مسلم کیست؟ مومن کیست؟ متقی کیست؟ ادامه سوره را بخوانیم.
یادمان نرود، هدفمان این است که حقیقت سوره را بیابیم؛ حقیقتی که معتقدیم تمامی اجزای سوره، از قصص و احکام و سایر آیات، همه برمحور آن بیان شدهاند و ما را به آن میخوانند. ظاهرا کار سختی در پیش داریم!
گفتوگو