۲۵ مطلب با موضوع «اندیشه» ثبت شده است

موز در مقام کن فیکون

چهارشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۴:۲۹ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
مقام شهدا...
- آقا قضیه چیه؟
- کدوم قضیه؟
- همین شهدا؟ که میگن مقامشون با هم فرق می کنه.
- خب؟
- یعنی چی مقامشون باهم فرق می‌کنه، جفتشون که جونشون رو در راه خدا داده اند...
- کدوم جفتشون؟
- جفت نوعی رو عرض می کنم، می گفتم، ... جفتشون هم که گناهاشون آمرزیده می شه، جفتشون هم که می رن بهشت، اونم تو مقام کن فیکون و این حرفا، دیگه فرقشون چیه هی می گید این شهید مقامش بالاتره اون اینجوری...
- فرقش تو اینه که اگه من برم تو مقام کن فیکون از خدا موز می خوام، یکی دیگه بره خدا و پیغمبر می خواد.
- اوه مای گاد
- بشین تا برات بگم پس!
- (ادامه دارد؛ آپدیت می شود)

حفظ حقیقت سوره

شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۲۰ ق.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
حفظ قرآن
دانشگاه دوشنبه شب ها یک حلقه انس با قرآن برگزار می کند؛ شرط حضور در جلسه شروع حفظ قرآن است. خود به شخصه دوست داشتم حافظ باشم، اما وقت گذاشتن برای حفظ جولانگاه نفس سرکش میشد و از این رو اغلب نسبت به حفظ قرآن و خواندن قرآن به قصد حفظ تمایل نشان نمی دادم. اگرچه –بحمدالله- طی قرائت خود به خود برخی آیات به خاطرم می نشست، اما هیچ وقت هیچ سوره و جزئی را حفظ نبودم؛ مگر در کودکی که جزء سی را یک بار به نیت جایزه ای حفظ کردم و پس از کسب جایزه از خاطر بردم! فعلا هم فقط حمد را از حفظم و قل هو الله را! با تک و توک آیات دیگر که اشاره شد.
شرط حضور در حلقه قرآن دوشنبه شب های دانشگاه، حفظ است؛ من قولی به صاحب جلسه ندادم که حفظ می کنم (!) ولی برنامه ای را شروع کرده ام که انشاالله به حفظ می انجامد. مشخصا بخواهم بگویم، تصمیم گرفته ام این بار قرآن را با نگرشی دیگر بخوانم.
معتقدم هر سوره شخصیتی دارد، حقیقتی دارد. هر آیه نیز همین طور است. کل قرآن نیز همینطور. ولی شخصیتی که به نظرم هر سوره دارد، شخصیت خاصی است، حقیقت خاصی است. وگرنه قرآن نمی فرمود «فأتو بسورة من مثله» و میگفت فأتو بآیة و یا هر شکل دیگر. پس نشان می دهد هر سوره حقیقتی مختص خود دارد که آن قدر عظیم است که از عهده هیچ بشر که هیچ از عهده تمامی بشر هم ساخته نیست تا کلامی را گرد هم آورد که معنای آن متصل به حقیقتی مانند حقیقت هر سوره باشد.
با این حساب دیگر سوره ای مثل بقره، سوره ای نیست که متشکل از داستان ها و حکایات و احکام مختلف باشد که دور هم جمع شده اند و هرکدام برای خود از موضوعی سخن می گویند و شده اند یک سوره؛ بلکه تمامی داستان ها، آیه ها، احکام حتی شاید علائم و رسم الخط (نمی دانم) برای بیان یک حقیقت ثابت اند که همان حقیقت سوره است. باید نخ تسبیح ارتباط آیات را یافت؛ باید یافت هر ایه در هندسه سوره در چه مختصاتی قرار دارد و کدام قطعه از پازل سوره است که اگر آن نبود حقیقت سوره منتقل نمی شد.
اگر حقیقت سوره یافت شد، معلوم میشود «مثلهم کمثل الذی استوقد ناراً» یعنی چه، «ان الله لا ستحیی از یضرب...» یعنی چه، «اذ قال ربک للملائکه ...» برای چه آمده، چرا پس از «و تلقی آدم من ربه کلمات...» صحبت از «استعینوا بالصبر و الصلاة...» می کند و با این آیات وارد داستان «اذ نجیناکم من آل فرعون...» می شود... و در آخر سوره، پس از «ذروا ما بقی من الربا...» و « ... اذا تداینتم بدین الی اجل مسمی فاکتبوه..» با «ربنا لا تحملنا ما لا طاقة لنا به» به پایان می رساند.
(حتی اسم سوره چرا بقره شده، و چرا نشد چیزهای دیگر و یا اشارات دیگر. اصلا چه کسی نام سوره را بقره گذاشته؟ چون جواب این سوال را نمی دانستم، این سوال را در پرانتز مطرح کردم!)
حقیقت سوره را باید یافت. حقیقت سوره را آدم ناپاک نمی تواند بیابد. که «لا یمسه الا المطهرون». بله، اگر دست بی وضو نباید به قرآن تماس پیدا کند، وجود بی‌وضو نمی تواند به وجود قرآن دست یابد. (البته خدا کریمه ایشالا من ناپاک رو هم به فیض می رسونه!)
حاج آقا میرباقری می فرمودند (نیازمند منبع) آدمی با هر بار دور قرآن، لایه ای از لایه های قرآن برش آشکار می شود. این را گفتم تا بگویم یافتن حقیقت سوره آسان نیست. باید بارها قرآن را خواند، سوره را خواند تا نور آن حقیقت بر دل قاری بتابد و بفهمد «اولم یکف بربک انه علی کل شی شهید» یعنی چه.
البته ما نومید نیستیم! ماه رمضان در پیش است و هر آیه در آن ایام، کار یک دور قرآن را می کند و ان‌شاءالله ظرف ما را در این ایام بارش و شارش مدام فیض حق مرطوب می کند!
البته ما که خیلی خیلی فاصله داریم! ولی با همین اندک سویی که خدا ما را با آن هدایت کرد، سعی می کنم حقیقت سوره را بیابم و بفهمم هر آیه در هندسه سوره کجاست.
در پست های بعدی، روش حفظم را می نویسم. روش خاصی که ندارم، ولی گمان خودم را از هر آیه –که با آن گمان آیه را به خاطر می سپارم- می نویسم، تا شمای خواننده، مرا از لغزشم و اشتباهم آگاه کنید، و یا مرا راهنمایی کنید. چرا که گمان من فایده ای ندارد و «ان الظن لایغنی من الحق شیئا» و این گمان تهی از حقیقت سوره است.
ان‌شاءالله خداوند این تلاش مرا که خود لطف اوست، بهانه ای قرار دهد برای پاک کردنم؛ ان‌شاءالله قلب نازنین امام زمان، روحی لتراب مقدمه فدا، به خاطر این تلاش من که خود از توجه ایشان است، از من خشنود شود و خاطره بدعهدی ها و بدکاری هایم را از وجود ایشان ببرد، و مرا آماده کند –درصورت عمر- برای تکلیف بعدی. و ان‌شاءالله این کار، اگر خالصانه بود، ثوابش برسد به پدر و مادرم و امامین انقلاب و شهدا!
والسلام علیکم و رحمة الله
حاج سجاد
چندم شعبان هزار و چهارصد و سی و هفت قمری

صفرای رهبران اتحاد جماهیر شوروی

يكشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۵۳ ب.ظ
امروز یه بحث کوتاهی سر کلاس انقلاب اسلامی دانشگاه سر گرفت؛ دو تا از بچه ها، حول بحث علل فروپاشی اتحاد جماهیر، جدا از عدالت خشک و ماشینی و بی عاطفه‌ی کمونیسم و سایر علل که شما اساتید بهتر می دانید، موضوع را از نظر گاه رهبری آن انقلاب بررسی کردند؛ کنایه هایی به رهبری زدند؛ یعنی علت فروپاشی آن انقلاب را به این نسبت دادند که رهبر پس از لنین، یعنی حاج آقای استالین، به جای صدور انقلاب، به تنها مقاومت در برابر امپریالیسم اکتفا کرد و بدین شکل پویایی را از انقلاب گرفت.
البته کنایه‌ی دوست عزیزمون در صحبتشان صفرا فزود! لکن نشد صفرا را نشان بقیه دهم! خدا علم و شجاعتمان دهد. صفرای کنایه دوستمان آقایان تروتسکی و استالین دو رهبر انقلاب لنین بودند. پس از لنین دو ایده برای ادامه انقلاب لنین از دهان دو مبارز و پیشقراول انقلاب شنیده شد: 1- تروتسکی که بقای مارکسیسم را در انقلاب مستمر و صدور آن و اتصال آن به انقلاب جهانی میدانست و 2- استالین که بقای مارکسیسم را نه در ادامه انقلاب که در بقای اتحاد جماهیر می دانست؛ پس عاقلانه از نظر استالین، آن بود که توان و هزینه ها صرف خود کشور شود، تا با پیدایش ام القرای مارکسیسم، پس از آن هم از هویت مارکسیسم دفاع شود و هم انقلاب صادر شود.
این موضع انفعالی استالین بود که اضمحلال آن انقلاب را کلید زد؛ وگرنه در هر دو تفکر پسالنین مبارزه با امپریالیسم اشتراک بود و روش ادامه دادن آن اختلاف.
انفعال استالینیسم، نه تنها پویایی را گرفت و پویاها را سرخورده کرد، بلکه طمع دشمن دیرینه اش را برانگیخت. عاقبت، استالینیسم به امثال گورباچوف اجازه داد، تا رسیدن به ام القری و غایت القصوی شان را با هضم شدن در هژمونی غرب تئوریزه کنند، به این تعبیر که این هضم به منظور ارتباط با جهان و تقویت مضاعف است تا با تجدید قوای مناسب کار بر امپریالیسم تمام شود و نتیجه شد: پایان کمونیسم.

پ ن: باشد شما اساتید اشتباهات تاریخی و تحلیلی متن را هدیه کنید!
پ ن2: خودم به شخصه دلیل اصلی و بنیادی فروپاشی شوروی را -در کنار سایر عوامل که موثر هم بودند- همان می دانم که دلیل فروپاشی لیبرالیسم و غرب در آینده ای نه چندان دور است! شاید روزی از نظرگاه حکمت صدرایی (!) در این باره خطخطی کردم!

انقلاب پابرهنه ها

دوشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۴۷ ب.ظ
۶ درصد کاهش مشارکت در تهران (نیازمند منبع)، علیرغم تشویق مدعیان اصلاحات به رای دادن،برعکس تحریم انتخابات چهار سال پیش.
مشارکت اصلاحاتی ها که کم نشده، امت حزب الله هم که پای ثابت صندوقن، این وسط کیا نیمدن رای بدن؟
مردم اقشار ضعیف اقتصادی و حاشیه نشین یک گزینه خیلی محتمله؛ که اومدن یا نیومدنشون رو، موثر یا حداقل ضروری ندیدن. بی اعتماد به اصولسوارا، نومید از لیست امید و سایر. یه جور اعتراض ناخواسته و خاموش به ۳ سال اخیر و نیز فضای جدید اصولگرایی که حاصل نگاه حداقلی، قدرت مابی و قبیله گرایی و سیاست ملالانه ی سالهای اخیره.
شاید این ۶ درصد که حدودا ۳۰۰۰۰۰ نفر میشن همان کاهش ۳۰۰۰۰۰ تایی رای نفر اول اصولگراها باشند.
پ ن: یادمون نره تو ۸۸ و حتی ۸۴ هفت هشت میلیون بیشتر از همیشه شرکت کردن، به نظرم اینا نه اصلاحاتیا، که همون مردم مذکور بودند که گفتمان ۸۸ و ۸۴ اونا رو به صحنه کشوند و اون اختلاف رای رقم خورد
پ ن ۲: یه وقت نشه که این پابرهنه ها و مستضعفین انقلابو انقلاب خودشون ندونن، و اشرافیت و اتراف این انقلابو انقلاب خودش ببینه و ...وزن مشارکت عوض شه! اون موقع شاید تو سایر شهر ها و حتی همین تهران هم با تعمیق فاصله طبقاتی و دوری از عدالت اجتماعی، باز هم شاهد همین کاهش ۶ درصدی و ۳۰۰۰۰۰ تایی باشیم!
پ ن ۳: حالا این نگاه جامعه شناسی سیاسیه، به نظرم مهمتر نگاه فلسفه سیاسی شه. یه شطحیات اون تریپی هم دارم که حال ندارم بنویسم!

از رفض هیولا تا فیها خالدون

جمعه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۵۵ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

چند روزی است، دوباره، با کتاب «از برهان تا عرفان» استاد طاهرزاده درگیر مبحث حرکت جوهری و به طور کلی آرای ملاصدرا هستم. این نوشته هم صرفا جهت مرور دانسته‌هاست و نیز در اشتراک گذاردن آن‌ها برای رفع اشکال!

-       آقا این «فیها خالدون» که می‌گن کشکه دیگه؟ دیگه اون قدر می‌سوزن که پاک می شن!

-       نه برادر! معاذالله قرآن که نمی‌خواد بچه گول بزنه...!

-       بالاخره یه روز تموم میشه دیگه...

-       انسان مادامی که در دنیاست، با وجودی به نام تن سروکار دارد که تماماً ماده است و در نتیجه تماماً حرکت است. نه این که حرکت داشته باشد، که خود عین حرکت است. یعنی اگر گفتی حرکت، یعنی ذات ماده و اگر گفتی ذات ماده یعنی خود حرکت...

-       خوب چه کار کنم! خودت هم قبول داری که نفس انسان چیزی است، تنش چیز دیگر و حقیقتش کلا چیز دیگر!

-     نه خوب شاید این طور که تو میگویی هم قبول نداشته باشم!
بله، من تن نیست و تن هم من نیست، ولی من انسان، یا به قول تو حقیقت انسان، توجه شدیدی دارد به تن خود، به تعبیری تعلق شدیدی دارد به تن خود، نفس انسان هم با من انسان همین ارتباط را دارد. نکته آن است که من انسان موثر است بر

بیشتر بخوانید
صفحۀ قبل
سین جیم
Haj Sajjad