۲۵ مطلب با موضوع «اندیشه» ثبت شده است

کودکان و سرنوشت‌ها

پنجشنبه, ۱۳ مرداد ۱۴۰۱، ۰۲:۰۵ ب.ظ

به‌بهانۀ پایان کتاب
کودکان و سرنوشت‌ها

خاطرات انیس نقاش

عجب روزی‌ای بود! یک انتخاب اتفاقی بود. می‌خواستم از الجزایر بخوانم، مثلا از بوپاشا. دیدم اسمش نقاش است پنداشتم الجزایری است برداشتم تورق زدم دیدم اثری از الجزایر نیست ولی تا بخواهی فلسطین ریخته تازه یادم آمد أنیس نقاش که بود. میلم نمی‌کشید، فعلاً با خوانده‌های فعلی‌ام از فلسطین خوش بودم و عطش نداشتم. جست‌وجوهای این روزها پیرامون عرفات در مصر و دیدار با نواب برای این روزها کافی بود. باز تفألی‌طور، تورق کردم اتفاقی آنجا آمد که سخن از عماد مغنیه بود. ترغیب شدم، شروع کردم. مقدمه‌اش گرفت، فصل اول قلاب را انداخت و تا انتها مرا کشاند!

مقدمه را مترجم نوشته، همسرش. از آشنایی‌اش با او سی‌سال قبل تا فوت نقاش از کرونا در دمشق، به همراه فرازونشیب‌هایی در زندگی‌شان در این سی سال، از کارهای بزرگ تجاری نقاش و البته سوتی‌های خودش در عدم رعایت نکات امنیتی و اطلاعاتی! حتی به گمانم این مقدمه‌ای هم که نوشته جزوی از همین بی‌مبالاتی‌های همسر نقاش حساب شود! تصویری که مقدمه از نقاش و گندگی کارها و ارتباط‌هایش در این سال‌ها ترسیم می‌کرد در جذب شدن به کتاب بی‌تأثیر نبود، اما صادقانه بگویم آنچه مرا گرفت ادبیات تمیز و بیان شسته‌رفته و ویراستۀ این بخش بود، سبک و بیان متن مقدمه خواندنی بود واقعاً و نوید ترجمه‌ای دلچسب می‌داد. همین مرا سوق داد فصل اول را هم شروع کنم ببینم خود نقاش در سبک و بیان چه کاره است. بقیه را بخوانید تا ببینید چه کاره است!

بیشتر بخوانید

نظریۀ رسته‌ها و مکتب تفکیک

سه شنبه, ۴ مرداد ۱۴۰۱، ۰۲:۱۸ ب.ظ

دیده‌اید عده‌ای تا کسی می‌آید در دین دقیق شود و اصولی با آن برخورد کند او را متهم به بی‌عقلی می‌کنند؟ به ضدیت با تعقل؟ مکتب تفکیک نیز یکی از همین قربانیان است. بچه‌مچه‌های این مکتب با تعصب و بی‌دقتی البته در این اتهام بی‌تأثیر نبوده‌اند، همان‌طور که بچه‌مچه‌های مکتب تلفیق نیز در این اتهام زنی کم بی‌راه نرفته‌اند. اما نگریستن در نحوۀ مواجهۀ بزرگان این دو جریان، افراد تراز اولشان، دل آدم را قرص می‌کند که قضیه به این ابتذالی که رده‌پایین‌ها در آن درگیرند نیست.

سخن کوتاه مکتب تفکیک آن است که آن‌ها را نریزید در این‌ها. یعنی معارف دینی معارف دینی بماند، معارف غیر دینی هم معارف غیر دینی. مخالفان همین را سر دست گرفته‌اند که ببینید اینها با دیگر علوم مخالف‌اند! از جمله دیگر علوم فلسفه و تعقل است، پس ببینید این ها با تعقل مخالفند! از جمله امور تعقلی امور عقلایی است، فناوری و مظاهر تمدن روز است، پس ببینید این ها با همه چی مخالفند! اما مگر بزرگان تلفیقی و مابقی علما روا می‌دارند هر که هر حرفی را از هر جا بیاورد به دین نسبت دهد؟ مگر نه آن که همین بزرگان خط مقدم مبارزه با التقاط بوده‌اند و التقاط مگر جز این است که چیزی را از بیرون بگیری و در جایی دیگر بریزی؟ مگر همین بزرگان نیستند که حتی از تطبیق‌دادن دستاوردهای بشری به آیات قرآن تحذیر میکنند؟

نکته آن جاست که دو مکتب اتفاقا در این حرف اختلافی با هم ندارند؛ این را دقت در آرای بزرگان تراز اول هر دو مکتب روشن می‌کند. می‌گویید نه؟ ببینید کدام فقیه فیلسوفی روا می‌دارد یک نتیجۀ فلسفی یا یک مکاشفۀ عرفانی را بدون تطبیق‌دادن با موازین شرعی و آموزه‌های نقلی به دین نسبت دهد؟ نخواهید یافت! یا حتی از آن ور، مگر باور به جدا بودن این دو دسته معارف به معنی نفی یکی و اثبات دیگری است؟ مگر تفکیکی‌ها گفته‌اند معارف غیردینی به کلی بی‌فایده و حرام است که آنها را به ضدیت با معارف غیردینی متهم می‌کنید؟ نه خیر! فقط گفته‌اند این آن نیست و آن این. آنچنان که برخی بزرگان تفکیک از تکفیر روشنفکران التقاطی‌ای پرهیز کرده‌اند که برخی بزرگان تلفیق راحت آنان را با بدترین تعابیر طرد کرده‌اند. این نشان می‌دهد مسئله دقیق‌تر از آن است که هوچی‌گران و هیاهوطلبانِ ول‌اندیش دین‌ستیزِ مقدس‌گریز می‌نمایانند، دقیق‌تر از آنی که اینان تاب دقت حتی در ساده‌ترین ادعاها را داشته باشند.

بیشتر بخوانید

در نفی نفع

جمعه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۹، ۰۸:۳۷ ب.ظ

دریافت نسخۀ PDF

دربارۀ این که مگر غرب در جست‌وجوی عقلانیت نونزایید، چه شد که از اخلاق بی‌ثمر به خرد و از خرد بی‌اثر به مهار شهوات با شهوات گرایید و پرورش آن را با لعاب «پی‌جویی منافع» آراست و مفهوم گستردۀ منفعت را به منافع مادی فروکاست و این‌گونه واژگان را از معانی و هویت بشر را از حقائق تهی ساخت و همۀ ارزش‌ها را با ادبیات منفعت بازنوشت و بدین‌ترتیب «هوای منفعت» را اندیشۀ بنیانی تمام بشریت در تمامی حیطه‌ها کرد طوری که مخالفان آن نیز در رد آن آگاه‌وناآگاه ناگزیر باید به «نفع نفی» آن بپردازند؟ به‌همراه تأملاتی در نفی نفع.

چگونه هوای مال‌اندوزی خود را در قالب پی‌گیری منافع به ما غالب کرد؟

 اندیشۀ غالب اوایل دوران نوزایش باور داشت هوای نفس انسان او را به شرارت وامی‌دارد، اما موعظۀ اخلاقی تأثیری در فروکشتن این سوائق ندارد و خرد نیز مغلوب هواست نه چیره بر آن. پس اخلاق که بی‌ثمر است و خرد بی‌اثر کدام وادارگر قدرتمند انسان را به گستراندن خیر برانگیزاند و شرور را از گسترش در جامعه بازدارد؟

بیشتر بخوانید

خمینی؛ پدیدۀ انسانی پیچیده

يكشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۵۳ ب.ظ

گزاره‌هایی برای آشنایی‌زدایی از تصویر عمومی‌شدۀ امام خمینی (ره)
به بهانه مطالعه کتاب خمینی؛ پدیده انسانی پیچیده از روح الله نامداری؛ پایان: ۸آبان۱۳۹۸
کلی کیف کردم. کتاب دو بخش دارد؛ ظاهرش صرفاً گزیده‌ای از بیانات و خاطرات شاذ است. اما ایدۀ جالبی پشت این گزیدن‌ها بود. آن چه در ادامه می‌آید برداشت خلاصه‌ای از بخش «اشارۀ» کتاب است:

«اگر از کسی که ساعتی را با دستمال تمیز می‌کند ساعت را بپرسیم، دوباره به آن نگاه می‌کند. برخلاف اندیشمندان، آنانی که جمع عمل و نظر کرده‌اند از فرط آشنایی ناشناخته می‌مانند. امام از فرط بی‌آلایشی محفوف به پیچیدگی است. در پاسخ به «امام خمینی که بود؟» ممکن است او را مثل خود بدانیم، ممکن است مبارزش بخوانیم، ممکن است بگوییم فقیه و فیلسوف و عارف بود. اما آیا واقعا امام همین بود؟ هم آری هم نه. این همان نکته‌ای است که حسنین هیکل به آن توجه کرده: «امام خمینی معروف‌ترین شخصیت ناشناخته است. یک پدیدۀ انسانی بسیار پیچیده.» امام نه مثل بقیه بود و نه پدیده‌ای فراانسانی، جایی بین این تعمیم و تفرید.

آشنازدایی راهی برای شناخت پدیده‌های ناشناخته از فرط آشنایی است. گاه روبه‌رو شدن با متناقض‌نماها حجاب آشنایی را می‌زداید. گاه باید جمله‌ای را که در فوران و جریان کلمات یک سخنرانی محو شده بود، به تنهایی بنگریم تا چیزی ورای تصویر عمومی شده دریابیم. گاه باید مثل یک بیگانه با پدیده مواجه شویم تا عادی‌های غیرعادی جلوه کنند. گاهی هم باید خلاف جریان رسانه به همان محتواهای رسانه‌ای بازگردیم و امام را بازخوانی کنیم.

«تنها به هنری باید پرداخت که راه ستیز با جهان‌خواران شرق و غرب و در رأس آن‌ها آمریکا و شوروی را بیاموزد» تا کنار غزل عاشقانۀ «غم دلدار فکنده‌ست به جانم شرری» نیاید ممکن است نظر نهایی امام دربارۀ هنر را به تنهایی نرساند. این، محدود به متناقض‌نماهای میان‌متنی نیست؛ آخر امام در هواپیما به سمت ایران دربرابر آن همه جانفشانی‌های مردمی هیچ احساسی نداشت یا «بهترین لحظات» امام «همان موقعی بود که زیر دست و پای مردم» در بهشت زهرا «داشت از بین می‌رفت.»؟

بیشتر بخوانید

از منشور هنر تا منشور اپلای

يكشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۴۶ ب.ظ

به مناسبت پایان خواندن دوبارۀ کتاب جدال دو اسلام؛ پایان: ۷آبان۱۳۹۸

تقویتی قوی؛ کم حجمِ پرقدرت؛ بالابرندۀ سریع دوز انقلابی‌گری؛ فازآور.
برخی جملات رو که تو این دور خوندن توجهم رو جلب کرد در ضمیمه آوردم:

11فروردین 1367 ؛ لزوم شرکت در انتخابات (مجلس)

همان‌طور که بارها گفته‌ام، مردم در انتخابات آزادند و احتیاج به قیم ندارند، و هیچ فرد و یا گروه و دسته‌ای حق تحمیل فرد و یا افرادی را به مردم ندارند.

باید توجه داشت هدف از انتخابات در نهایت، حفظ اسلام است. اگر در تبلیغات، حریم مسائل اسلامی رعایت نشود، چگونه منتخب، حافظ اسلام می‌شود؟

14فروردین1367؛ نیمۀ شعبان

به حسب رأی این جمعیت، ... ما باید دعاگوی آمریکا باشیم و دعاگوی شوروی باشیم و دعاگوی اذنابشان از قبیل صدام باشیم و امثال اینها، تا اینکه اینها عالم را پر کنند از جور و ظلم و حضرت تشریف بیاورند. بعد حضرت تشریف بیاورند، چه کنند؟ حضرت بیایند که ظلم و جور را بردارند؛ همان کاری که ما می‌کنیم و ما دعا می‌کنیم که ظلم و جور باشد! حضرت می‌خواهند همین را برش دارند.

22خرداد1367؛ پیام به نخست‌وزیر و هیئت دولت

مسئله‌ای را که لازم دیدم تذکر دهم این است که قوام نظام اسلامی ایران بر اتحاد در روش و حرکت در کُلیّتِ سیاستِ مورد قبولِ اسلام است. همگی باید سعی کنیم هر حرکتی، اعم از سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی، که انجام می‌دهیم به آن کلیت صدمه نزند. ترسیم کلیت متّخذ از اصول اساسی قوانین اسلامی است که هدایت فرد و جامعه را بر عهده دارد. هر مسئولی و هر متعهدِ به نظامی باید سعی کند برای پیشبرد نظام در چهارچوب محدوده وظایفش عمل کند؛ که در غیر این صورت، احتمال پاشیدگی نظام جدی است. لذا اگر هر وزیری دخالت در کار وزیر دیگر نماید، که حتی دخالت او باعث رشد کار گردد، مورد قبول نیست؛ چرا که خروج از چهارچوب اختیارات ضررش بسیار بیشتر از رشد کار در نقطه‌ای دیگر است. روشن است که مشورت و هماهنگی و همکاری مورد بحث نیست.

13تیر1367؛ (دو هفته قبل از قبول قطعنامه)

مردم شریف ایران نیز بداند که این روزها دستهای ناپاک شرق و غرب برای هدم اسلام و مسلمین در یکدیگر گره خورده است، باید نگذاریم که تلاش فرزندان انقلابی‌مان در جبهه‌ها از بین برود. برای برپایی احکام اسلام عزیز دست اتحاد به یکدیگر داده، محکم و استوار تا پیروزی اسلام حرکت کنیم. مسئولین نظام باید تمامی همّ خود را در خدمت جنگ صرف کنند. این روزها باید تلاش کنیم تا تحولی عظیم در تمامی مسائلی که مربوط به جنگ است به وجود آوریم. باید همه برای جنگی تمام عیار علیه امریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم. امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است، غفلت از مسائل جنگ، خیانت به رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - است.

29تیر1367؛ جام زهر

ان شاء الله ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از امریکا و آل سعود برطرف خواهیم ساخت و داغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم نهاد، و با برپایی جشن پیروزی حق بر جنود کفر و نفاق و آزادی کعبه از دست نااهلان و نامحرمان به مسجدالحرام وارد خواهیم شد.

بیشتر بخوانید

ابزار را کنار نگذار

پنجشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۸، ۱۱:۵۲ ق.ظ

دربارۀ این‌که چرا امت حزب‌اللهی مهندسی‌خواندۀ دغدغۀ علوم‌انسانی‌شان برداشته، عمدتاً مثلاً طراحی یک شبکۀ اجتماعی بومی در ذهنشان به مثابه یک وظیفۀ انقلابی شکل نمی‌گیرد و از این طور مسائل

دانشگاه موضوعاتی دارد و انقلاب مسائلی. فراگیری آن موضوعات ابزاری به‌دست ما می‌دهد که مسائل انقلاب را حل کنیم. اشتباه رایج آن است که مسائل انقلاب را موضوع می‌گیریم و می‌پنداریم آن مسائل حل می‌شوند اگر و فقط اگر متخصص تحصیلی آن موضوعات شویم. این‌طور شده که امت حزب‌الله عمدتاً اگر اقتصاد و رسانه را مسائل اصلی انقلاب ببیند در تحصیلش تغییر مسیر می‌دهد می‌رود اقتصاد و مدیریت رسانه می‌خواند و اگر هم موشک و پوشک را مسائل قابل اعتنا بداند در همان برق و هوافضا یا شیمی و نساجی می‌ماند. پس طراحی و توسعۀ شبکه‌های اجتماعی که امروز می‌بینیم فقط یک بستر نیستند و مثل یک حکومت در عرصۀ رسانه عمل می‌کنند را چه کسی باید پی‌اش رود یا صنعت اسباب بازی را که از قضا به جز ظرائف دقیق فرهنگی، تولید آن ظرافت‌های فنی به‌خصوصی می‌طلبد، چه کسی باید برپا کند؟

مسائل انقلاب اسلامی بسیط نیستند؛ همان جنبۀ اقتصادیِ یک مسئلۀ اجتماعی ریشه در مسئلۀ فرهنگی دارد که یک پروژه رسانه‌ایِ تحت تاثیر یک کانون قدرتِ وابسته به یک کانونِ ثروت دارد آن را پیگیری می‌کند. از این رو پاسخ آن مسائل هم یک بعدی نخواهد بود. با این حال جنبه‌های یادشده در جملۀ ابتدایی این بند همه یک لایه از مسئله‌اند و پاسخ به آن‌ها لایۀ اولیۀ پاسخ خواهد بود؛ لایۀ نظری. اتفاقا شناخت این لایه و تولید پاسخ در این لایه بسیار متداول است و از جایی که تقابل نظری یک مسئله با مبانی انقلاب از تحلیل در این لایه آشکار می‌شود، دغدغه‌برانگیز است و امت حزب الله این‌موقع دغدغه‌مند می‌شود درسش را رها می‌کند و تحصیلش را در این لایۀ نظری تصمیم می‌گیرد دنبال کند. با این حال تا به صحنۀ عمل درآمدن پاسخ، لایه‌های دیگر نباید مغفول بماند یا تحقیرآمیز به آن نگاه شود، به خصوص لایه‌های نزدیک‌تر به عمل، به خصوص لایه‌های فنی.

بیشتر بخوانید

آزاداندیشی؛ یک تلقی شخصی (۱)

جمعه, ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۰۴ ب.ظ

درمذمت گردوخاک کردن و کاغذبادبازی

گفتن یعنی به‌ظهور رساندن، یعنی دمیدن هویتی معنایی از مرتبۀ ذوق در ساختی واژه‌ای در مرتبۀ زبان. شنفتن یعنی فهم مفاهیم ذهنی از روی واژگان زبانی به‌امید دریافتن معانی ذوقی مقصود گوینده. واژگان تنها صورت‌های زبانی‌اند و مفاهیم نیز اعتباریاتی ذهنی. ارزش صورت‌های زبانی به دلالتشان به مفاهیم و ارزش مفاهیم به دلالتشان به حقائق است. مفاهیمی که تجلی‌ای از حقائق عالم وجود باشند، با هم مرتبطند، همانطور که مراتب مختلف وجود با هم مرتبطند. همین است که وقتی برخی مفاهیم را می‌دانیم، وقتی باز به آن‌ها رجوع می‌کنیم به مفاهیمی جدیدتری می‌رسیم که ما را ممکن است به حقیقتی دلالت کند که پیشتر متوجهش نبوده‌ایم.

هدف یافتن حقیقت است. برای همین به گفت‌وگو یا گفت‌وشنفت می‌نشینیم تا آن‌چه حضوراً یافته‌ایم یا در ذهن دانسته‌ایم را به دیگران برسانیم یا یافته‌ها و دانسته‌های دیگران را از آن‌ها بگیریم. حتی اگر یک حقیقت را یافته باشیم، تلقی‌های ذهنی‌مان لزوماً یکی نیست؛ هر کسی حقیقتی که یافته را با مفاهیم مختلفی در ذهن خود می‌آورد و با واژگان متفاوتی بیانش می‌کند. گفتن و شنفتن از این رو راهی است برای ملاقات با آن حقیقت از مجرای واژگان و مفاهیمی جدید، که می‌تواند منجر به شهود واضح‌تر حقیقت شود. مضاف آن که گفتن و شنفتن تمرینی برای ورزیده کردن ذهن و روشن‌تر شدن حقیقت درون گوینده نیز هست.

بافتار مفاهیم ذهنی ما فارغ از حقیقی یا غیرحقیقی بودن می‌تواند در محدودۀ دیدمان جور باشد؛ یعنی مانند همان ارتباط وثیقی که بین مفاهیم حقیقی می‌بینیم نیز در این بافتار ببینیم، مثلاً به اجتماع نقیضین برنخوریم یا چنین چیز‌هایی. در بافتار جور بی‌یافتن معنای پشت آن با رفتن به سمت مفاهیمی که می‌دانیم و سپس رفتن به سمت آن‌ها می‌توان مفاهیمِ جورِ جدید بافت یا به اصطلاح می‌توان «اندیشید»، اما به این نمی‌گویند آزادانه اندیشیدن؛ چرا که وجود دربند اعتباریاتی عاریتی خود آزادانه با حقائق حضوراً ملاقات نمی‌کند، هرچند که بتواند حاذقانه مفاهیمی را به هم ببافد. بافته‌ها بی یافته‌ها بادهوایند. بافته‌ها بی یافته‌ها بادهوایند. بافتن بی یافتن تعصب کور می‌آفریند. کسی که معنای پشت مفاهیم را درنیافته باشد یا نخواهد بیابد یا اساساً مفاهیمی که می‌داند پشتشتان معنایی نباشد که بخواهد بیابد، نه تاب شنفتن دارد نه جنبۀ گفتن؛ شاید تا حدی به صحبت دیگران گوش دهد یا تا حدی با بافتن مفاهیمی که می‌داند حرف براند، اما یک سوال بنیاد کافی‌ست تا با به لرزه انداختن بافتار بی‌یافتار اندیشه‌اش او را به لکنت یا سکوت یا پرخاش بیندازد. گفتن و شنفتن از این رو محک خوبی است تا عیار حقیقی فکرها آشکار شود.

صرف آزادی بیان و شنیده شدن نظرات مختلف کارساز نیست. سخن‌پراکندن و تکه‌پراندن گفت‌وشنفت نیست. از آن سو هر پرداختن به دوره و حلقه و غیره‌های اندیشه‌ای نیز کارساز نیست؛ به خصوص که ممکن است بافتاری مفهومی برای مخاطبینش بسازد بی‌آنکه آن‌ها را به یافتن یافتار معنایی حقیقی پشت آن بافتار مفهومی در وجودشان راهنمایی کرده باشد، این ذهن‌ها هم آزادانه نمی‌اندیشند و نخ کاغذباد اندیشه‌شان دست خودشان نیست و وجودشان آزادانه با حقائق نه ملاقات می‌کند نه می‌خواهد که ملاقات کند نه می‌تواند ملاقات کند، بلکه حبس در ذهنیاتی که مخلوق خودشان نیست می‌ماند؛ همین است که متزلزلند  و همین است که تاب شنفتن ندارند و برمی‌آشوبند. هرچند آزاد و متفاوت، هرچند آغشته به اندیشه، این آزاداندیشی نیست. همین دو ملاحظه برگزاری کرسی‌های آزاداندیشی را نیازمند ترتیب و آداب خاصی می‌کند.

با همین معیار، برنامه‌های شلوغ تکه‌پراکنی که با نام‌های تریبون آزاد، دیوار آزاد، کاغذچسبونکی‌رنگی آزاد، بوم آزاد، بنر آزاد و ... را که بازسازی همان کامنت‌بازی فضای مجازی است، قضاوت کنید. من گعدۀ چند کم‌اطلاع که با مجال کافی برای گفتن و شنفتن، می‌گویند و می‌شنوند را از مناظره‌هایی که دو مطلع بی‌آن‌که مجال گفتن یا شنفتن به مخاطبین بدهند فضای جلسه را دوقطبی می‌کنند و به پرتاب کدها و تکه‌هایشان می‌پردازند نزدیک‌تر به آن کرسی‌های آزاداندیشی آرمانی و روبه‌حقیقت‌تر می‌دانم. همین‌طور آن طرحی را که شرکت‌کنندگانش را به گفت‌وگو باهم وادارد ولو آن که فقط یک اندیشۀ خاص در آن طرح مطرح شود را از انواع دوره‌ها، حلقه‌ها، مدرسه‌ها، جلسه‌ها و ... که (حتی با ادعای فکر آزاد) یک یا چند نمایندۀ اندیشۀ مختلف را می‌آورند همان حرف‌های همیشگی کهنه را با ظاهری فلسفی پرتاب می‌کنند و ضمن جانب‌دارکردن مخاطبین سدی از بافته‌ها در مسیر یافتن برایشان می‌سازند، آزاداندیشانه‌تر و موثرتر و روبه‌جلوتر و حقیقی‌تر می‌بینم.

همین نشان می‌دهد طراحی جلسات واقعی فراگیر کرسی‌های آزاداندیشی می‌تواند چقدر سهل باشد و چقدر ممتنع است. آزاداندیشی یعنی آزادانه اندیشیدن، یعنی وانهادن دانسته‌های بی‌پشتوانه، یعنی رفتن به سمت یافتن بی‌واسطۀ حقائق. آزاداندیشی یک سیاست یا شعار نیست، یک رویه است و برای همین پیش از آن که لنگ متولی یا طراحی باشد، تربیت و تمرین می‌خواهد؛ هرچند این تمرین و تربیت در گفتن و شنفتن رخ می‌دهد و جلسات گفت‌وشنفت نیازمند طراحی است. برای همین کرسی‌های آزاداندیشی هم مسیرند هم مصیر و مسیر پروراندن آن از برگزار کردن آن می‌گذرد. خوب، از کجا شروع کنیم و چگونه آزاداندیشی بپراکنیم؟ پیش از آزاداندیشی‌پراکندن، خودمان درون خودمان چقدر آزادانه می‌اندیشیم؟ نکند ما نیز اندیشه‌مان -هرچند درست- نخ کاغذبادش دست دیگری باشد؟

لفظ دری بیاور و بگذار در کمان

شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ۰۹:۰۴ ب.ظ

سجاد- دربارۀ اهمیت فارسی گفتن و آفریدن معنا در زبان فارسی

*خلاصه* - زبان، نشانه‌های آشنای یک ملت از مفاهیمی است که از معانی حاضر در وجودشان برخاسته. دشوار هنگامی است که اهل یک زبان با معنایی در زبان دیگر مواجه شوند و بخواهند آن را در زبان خود بازگویند. اگر همان معنا را با واژگان آشنای اهل زبان خود بازنساختیم، ناچار در به تطابق مفهومی بسنده می‌کنیم یا بدتر، نعل‌به‌نعل صرفاً برمی‌گردانیم. زبان اینگونه ضعیف می‌شود؛ عامه، مثل ناادیبانشان، با معانی‌ای مواجه می‌شوند که می‌بینند نمی‌توانند همان را روشن‌تر در زبان خود و معانی آشنای نشسته در وجود خود بیابند و به تبع نمی‌توانند بیافرینند. وقتی از بازگویی ناتوانیم، چگونه توقع نوگویی داریم؟ ببینم؛ می‌توانید در موضوعات علمی که در آن متمحض بوده‌اید بی‌آن‌که دست به ترجمۀ مقاله‌ای بزنید یا بخواهید تقلید کنید، آنچه آموخته‌اید و دریافته‌اید را با زبان و بیان خودتان، با واژگان برخاسته از دایرۀ معنایی خودتان، به سیاق خودتان و میل و پسند خودتان برای هم‌زبانانتان بازگویید؟

بیشتر بخوانید

نهنگ دژم بر کشیدی ز آب، به دم درکشیدی ز گردون عقاب و چند چیز دیگر

دوشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۸، ۱۰:۴۹ ق.ظ

با نیم‌نگاهی به شرایط بسیج شریف؛ هر چند این پیشنهاد عام است و به شریف و غیر آن محدود نیست.

همین چند وقت پیش ویدئویی از صاحبکار دیدم می‌گفت آقا به روایت پیشرفت نظر دارند [۱]. در همان ویدئو چند کتاب معرفی کرد خواستم بخرم دیدم آرزوهای دست‌ساز را مصطفی خریده گفتم خواندی بده خواند داد گرفتم نشستم خواندم یک‌نفس. خوشم آمد، خوب نوشته بود، روان بود و بامزه، انگیزه‌بخش و الهام‌بخش. کتاب، داستان شکل‌گیری شرکت دانش‌بنیان نمونه‌ای را در خلال روایت قصۀ مهره‌های اصلی شرکت از دبیرستانشان تا دانشگاه و بعد از آن تعریف می‌کرد. راسته‌کار طرح و حلقه و نشست و گعده و واحد و شاخه و امثالهمِ راه مهندسی و بسیج. اما حرف من فقط این نیست.

حلقۀ راه مهندسی یا طرح یا شاخۀ بسیج و نمی‌دانم چه به‌درستی تصمیم داشت پس از اردوی ورودی‌ها رشتۀ ارتباطِ مرتبط با رشته را با ورودی‌ها حفظ کند؛ در یک دانشکده کم‌تر، در یکی بیش‌تر موفق هم بود. البته حفظ این رشتۀ رشته‌ای چه‌بسا کاه بود و گندم این حلقه-طرح-گعده-نشست-شاخه-واحد، آشنایی دانشجویان در بدو ورودشان با مسائل مرتبط با رشته‌شان، شناخت زمینه‌های پیش رو، تجربه‌های پشت سر و درک یک نگاه واقع‌بینانه نسبت به رشته بود و احیاناً کاشت نگاه متعهدانه یا برانگیختن دغدغۀ ملی یا گزین‌کردن نیروهای حزب‌اللهی هم دنبال می‌شد. روایت پیشرفت و حرف زدن از افتخارات درخشان و جهادهای بزرگ و پیش‌رفت‌های شگفت‌آور باید جزئی از این حلقه‌ها باشد و چه بسا هم بود و این کتاب‌ها و تجربیات مشابه در روایت این عقبۀ پرافتخار، الهام‌بخش فعالان دانشکده‌ای می‌تواند باشد. اما حرف من فقط این هم نیست.

بسیج دغدغه‌های مختلفی را طی یکسال در ذهن دارد و برنامه‌های متعددی را برای رفع این دغدغه در قالب‌های متنوع تدارک می‌بیند. از اهمیت آگاهی‌سازی سیاسی یا معرفت‌افزایی یا حضور فکری و جسمی در مقاطع زمانی خاص و دیگر برنامه‌ها نمی‌کاهم، ولی من در این سال و سال‌های پیش رو جا انداختن گفتمان آیندۀ روشن را محوری می‌بینم؛ به این معنا که معتقدم پرداختن به آن می‌تواند پیشران، جهت‌ده و محرک سایر وظایف بسیج نسبت به سیاست و فرهنگ و غیره باشد و در آن‌ها هویت دمد و خرده دغدغه‌هایی مثل مسئلۀ مهاجرت، افسردگی، عیش‌گرایی و غیره را هم تحت تاثیر قرار دهد و بستری شود برای تحقق تکالیف برزمین مانده‌ای مانند مطالبۀ تخصصی در حوزه‌های غیرسیاسی-اقتصادی، برگزاری کرسی‌های حقیقی آزاداندیشی، برپاداری گفتمان‌های مقوم این گفتمان مثل عدالت‌خواهی و استقلال طلبی و مثل آن و پی‌گیری گفتمان‌سازی در حوزۀ اقتصاد دانش‌بنیان و شتاب علمی و غیره و همچنین غیره.

اما مسئلۀ من فراتر است. روایت پیش‌رفت باید تبدیل به نمایش هنرمندانۀ صریح گذشتۀ پرافتخار و آیندۀ روشن باشد و همچینین حاوی مضامین ضمنی دیگری باشد که مایلیم و مناسب می‌دانیم ورودی‌های دانشگاه در بدو ورود با آن‌ها مواجه شوند. اصلا مسئله را به یک برنامه دفتری یا یک حلقه یا حتی برنامه سالنی محدود نکنید؛ من از یک همایش بزرگ باشکوه چندوجهی صحبت می‌کنم که در ابتدای سال یک ید بیضا یا عصای موسی را با افتخار به نمایش می‌گذارد و بزرگان لشکری و کشوری و دانشگاهی و غیره را به محضر هزار تازه دانشجو می‌کشاند و در حاشیۀ آن مهندسان و شرکت‌های دخیل در آن شق‌القمر را هنگام صرف چای و پذیرایی و غیره (که اصل بهرۀ همایش در آن ساعات می‌گذرد) به میان گله‌گله گعده‌های دانشجوجه‌ها می‌اندازد.

دیگر سطح و عمق و ابعاد چنین برنامۀ اردومانندی را نباید با یک برنامۀ دفتری که صرفاً تغییر مقیاس داده‌شده مقایسه کرد. سوال به‌جا آن است که کدام موضوع بین رشته‌ای کفایت به‌دوش کشیدن چنین همایش پرطمطراقِ پر اهن و تلپی را دارد که بتواند تنه به تنۀ طرح ورودی‌ها بزند؟

مژده مژده، امسال لازم نیست برای یافتن موضوع این همایش به چار پنج گزینۀ همیشگی مراجعه کنید یا به پستوی معاونت علمی بخزید یا قوطی‌های عطاری‌ها را بجورید یا به خود زحمت خواندن کتب روایت پیشرفت بدهید یا به ذکر و توسل و تفأل یا چه و چه بپردازید؛ کافی‌ست زحماتی که جوانان این مملکت پیر شدند تا به ثمر رسانند و امسال با عنایت امام عصر ارواحنا فداه چشم جهان را پر کرد، نقد کنید. حق آن یک حماسه‌سرایی فردوسی‌گونه نیست؟ جمهوری اسلامی امسال دو ضرب شست وارد کرد، «نهنگ دژم بر کشیده ز آب، به دم درکشیده ز گردون عقاب»؛ نهنگ دژم به‌کنار، درکشیدن گلوبال هاوک یک اتفاق ساده نبود، مردان این سرزمین اراده کردند با سامانۀ سوم خرداد این‌ور آبی (محصول ارادۀ دیگر مردان این سرزمین، بی‌دخالت روس و روم) یک فناوری بالافن آن‌ورآبی را به‌زیر کشیدند. سامانه‌ای این چنین ایرانی که عقاب اندر آرد ز گردون به تیر و چنین اراده و تصمیی و نتایجش، حتی اگر ملاحظات بسیج و ورودی‌ها و غیره را هم نداشتیم، حق آن یک حماسه‌سرایی فردوسی‌گونه نیست؟

برگردیم به همان ملاحظۀ ورودی‌ها و بسیج و دانشگاه. در همایش بزرگ ایران ۱۴۳۷ از راهی که طی این سال‌ها برای رسیدن به این نقطه از فناوری طی شده گفته می‌شود، شرکت‌ها و مهندسان مرتبط با آن صنایع (آنانی که ملاحظات امنیتی ندارد؛ نگران نباشید! هستند و زیادند!) حضور دارند و بین سخنرانی سخنرانان لشکری-کشوری یا اساتید در گعده‌ها دانشجوجگان را دور خود جمع می‌کنند و از ابعاد فنی و غیرۀ پدیده صحبت می‌کنند (باز هم نگران نباشید؛ آن قدر حرف‌های فاش نادانسته و جذاب هست که کار اصلا به شکافتن جزئیات امنیتی نمی‌کشد!) و در کنار آن به سیاق روزها و ساعاتی از اردوی ورودی‌ها سرگروه‌هایی از هر دانشکده دانشجوجگان پذیرفته‌شده در آن رشته‌ها را راهنمایی می‌کنند و بلکم باب شوخی و خنده با آن‌ها باز می‌کنند و طرح دوستی با آنان می‌ریزند یا نوید تداوم چنین برنامه‌هایی را در قالب طرح راه مهندسی به آن‌ها می‌دهند. همایش بزرگ ایران ۱۴۳۷ در ابتدای سال تحصیلی می‌تواند رشتۀ نخی را دست دانشجوجگان دهد و آن را طی سال پی بگیرد و به هر کجای دار که خواست ببافد؛ اگر امسال خامه‌ها به‌خوبی دور چله‌ها گره خورد سال‌های بعد می‌توان تکمیل نقش این قالی ایرانی را از سر گرفت و پی‌گرفت.

به قول مقدمۀ آرزوهای دست‌ساز، روایت نکردن نگفتن نیست نابود کردن است. گفتند و می‌دانیم ترس و نومیدی را زدودن و امید حقیقی آفریدن اولین جهاد ماست ولی بی‌دانستن تجربیات گذشته تصویر روشنی از آینده نتوان نمود. جمهوری اسلامی به‌رغم همه‌ی این مشکلات طاقت‌فرسا، روزبه‌روز گامهای بلندتر و استوارتری به جلو برداشته. این چهل سال، شاهد جهادهای بزرگ و افتخارات درخشان و پیشرفتهای شگفت‌آور در ایران اسلامی است. مدیریّتهای جهادی الهام‌گرفته از ایمان اسلامی و اعتقاد به اصل «ما میتوانیم» که امام بزرگوار به همه‌ی ما آموخت، ایران را به عزّت و پیشرفت در همه‌ی عرصه‌ها رسانید. باید دانست و نشان داد که انقلاب به یک انحطاط تاریخی طولانی پایان داد و عنصر اراده‌ی ملّی را که جان‌مایه‌‌ی پیشرفت همه‌جانبه و حقیقی است در کانون مدیریّت کشور وارد کرد و با انتقال روحیه‌ و باور «ما میتوانیم» اتّکاء به توانایی داخلی را به همه آموخت و این منشأ برکات بزرگ شد که تا اکنون ثمرات بالنده‌ی آن روز به روز فراگیرتر می‌شود [۲]. این فقط حرف من نیست.

پ ن: تهدید از دست رفتن اردوی هوشمندانۀ ورودی‌ها را به فرصت تبدیل کنیم، با طراحی برنامۀ جدیدی برای ورودی‌ها، با هدفی جدید، ابعادی جدید و ابتکاری جدید برای عصر جدید، عصر گام دوم.

بیشتر بخوانید

تشکیلات آتش به اختیار

يكشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۸، ۱۲:۰۶ ق.ظ

آتش به تشکیلات

تشکیلاتی باشیم یا آتش به‌اختیار؟ تشکیلات یعنی نظم، تقسیم وظایف، ارتباط و اتصال و زنجیره‌ای کار کردن. آتش به‌اختیاری یعنی تحلیل، تصمیم و حرکت بر اساس درک خود از صحنه بدون معطل ماندن برای صدور فرمان از بالا. این دو ممکن است متنافی بنماید، و چه بسا تصور شود گزیری جز یکی از این دو نیست؛ تشکیلاتی هستیم، نشد، آتش به‌اختیار. اما درون بنیان اندیشه‌ای که این دو اصطلاح را به‌کار برده نه‌تنها با هم متنافی نیستند، بلکه حتی معادل هم محسوب می‌شوند.

معنای تشکیلات با تقسیم وظایف عجین است و ناخودآگاه مرکزیتِ مقسّمِ وظایف را تداعی می‌کند. اگر مرکزی که صحنه را می‌پاید و توانایی قوا را می‌داند نباشد چه‌گونه تقسیم وظایف و کار کردن متصل و زنجیره‌ای و آن اتحاد و هم‌جهتی و هم‌افزایی محقق می‌شود؟ این استفهام انکاری، درست است اگر شرایط به‌قدری خاص یا مستلزم فوریت و ضرورت باشد که آحاد نیروها نتوانند سریع و صحیح به تصمیم برسند یا این که نیروهامان موجوداتی مجبور و کم‌اختیار و فهم‌ناتوان باشند (یا بخواهیم باشند). اما اگر نبود و نبودند و نخواستیم چه؟

نیروی آتش‌به‌اختیار خود آزادانه می‌اندیشد، تحلیل می‌کند، می‌فهمد و به تصمیم می‌رسد و راه می‌افتد. رهبر انقلاب آتش‌به‌اختیار را اولین بار منوط به اختلال قرارگاه مرکزی کردند و چند هفته بعد شرط آن را میسر بودن گذاشتند و نه بیشتر. یک سال بعد همین معنا را تاکید کردند؛ یعنی همه‌ی جوانها، همه‌ی گروه‌های مؤمن در زمینه‌های مختلف، هر کاری که برایشان میسّر است، و مطابق با قوانین کشور و مصلحت کشور، باید انجام بدهند و معطّل کسی نباید بمانند و قید اختلال قرارگاه مرکزی نیز برداشته شد [۱، ۲، ۳، ۴]. اما چگونه بی‌قرارگاه مرکزی هرج و مرج نخواهد شد؟ وحدت و هم‌افزایی بی‌قرارگاه مرکزی محال نیست، اگر نیروها با هم بر مبنایی واحد عمل کنند. فی‌الواقع آن مبنای واحد در حکم همان قرارگاه مرکزی است و اخوت بین نیروها در حکم طرح سازمانی. اما کدام مبنا را برای وحدت بگیریم و آن اخوت موید هم‌افزایی و مانع دوباره‌کاری یا تزاحم را چگونه حاکم کنیم؟

مبنای واحد همان قرآن است که خیط نبوت و ولایت [۵] آن را از عرش به زمین کشانیده و همین است که امر شده‌ایم بر آن خیط چنگ بزنیم؛ و اعتصموا بحبل الله. اما قرآن عظیم را به انفراد نتوان نگاه داشت مگر آن که خیط اخوت چون پود میان تارهای خیط ولایت و نبوت بتند تا عرش اخوت انسان برای نزول قرآن از عرش الرحمن فراهم شود و این است راز جمیعاً؛ و اعتصموا بحبل الله، جمیعاً؛ و مادامی که خیط اخوت مومنان را به هم مرتبط نکند در حکم غیریت و مباینت باشند که بی‌آن کُنْتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ [۶]. و این عرش اخوت برپا نشود مگر آن که چهار ستونِ وفاق و یکرنگی، اتحاد و یگانگی، تواضع و فروتنی و نهایتاً فتوت و بلندهمتی چهار زاویۀ عرش اخوت را یعنی انس، کمال، عزت و عون، برافرازند [۷].

دستور به خیزش، دوتا دوتا یا تنها از همین رو منافی تشکیلات نیست. از طرفی مومنینِ به‌پاخاسته چه تنها چه جمعی، خود به هم مأنوس شده، محض طلب کمال و عزت هم را اعانه می‌کنند و از طرف دیگر با دیگر جمعیت‌ها از روی وفاق، اتحاد، تواضع و فتوت ارتباط ایمانی شکل می‌دهند،آتش به‌اختیاری رمز مجمل سازوکار تشکیلاتی مومنین است از احوال هم مطلع می‌شوند، حرف هم را می‌شنوند، صحنه را و جاگیری نیروها را و نیاز یکدیگر را می‌شناسند، با یکدیگر برای عملیات‌ها تصمیم می‌گیرند، لازم باشد به یاری هم می‌شتابند، حتی جمعیت‌هاشان را با هم ادغام می‌کنند یا ذیل نهادهایی که آن‌ها را یاری‌گر خود در عمل به تکلیفی که شناخته‌اند می‌یابند، گرد هم می‌آیند تا نهایتاً با هم خیط اخوت را شکل دهند و امر الهی را اقامه کنند؛ امری را که خیط نبوت و ولایت با زبان فقاهت در میان‌شان بسط و نشر می‌دهد و همین است که رهبر انقلاب هفته‌به‌هفته برای عموم مردم یا خواص آن‌ها خط انقلاب را تبیین می‌کنند. نهادها اگر این آتش‌به‌اختیاری را برنمی‌تابند، از آتش به‌اختیاران نیست، از آن نهادهاست که کفایت هم جهت کردن و تحت کفایت خود قرار دادن آن‌ها و جلب پذیرش آنان را و درک اقتضای این نوع نقش‌آفرینی را ندارند. آتش به‌اختیاری منافی تشکیلات نیست؛ آتش به‌اختیاری رمز مجمل سازوکار تشکیلاتی مومنین است.

بیشتر بخوانید
صفحۀ بعد
سین جیم
Haj Sajjad