از رفض هیولا تا فیها خالدون

جمعه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۵۵ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

چند روزی است، دوباره، با کتاب «از برهان تا عرفان» استاد طاهرزاده درگیر مبحث حرکت جوهری و به طور کلی آرای ملاصدرا هستم. این نوشته هم صرفا جهت مرور دانسته‌هاست و نیز در اشتراک گذاردن آن‌ها برای رفع اشکال!

-       آقا این «فیها خالدون» که می‌گن کشکه دیگه؟ دیگه اون قدر می‌سوزن که پاک می شن!

-       نه برادر! معاذالله قرآن که نمی‌خواد بچه گول بزنه...!

-       بالاخره یه روز تموم میشه دیگه...

-       انسان مادامی که در دنیاست، با وجودی به نام تن سروکار دارد که تماماً ماده است و در نتیجه تماماً حرکت است. نه این که حرکت داشته باشد، که خود عین حرکت است. یعنی اگر گفتی حرکت، یعنی ذات ماده و اگر گفتی ذات ماده یعنی خود حرکت...

-       خوب چه کار کنم! خودت هم قبول داری که نفس انسان چیزی است، تنش چیز دیگر و حقیقتش کلا چیز دیگر!

-     نه خوب شاید این طور که تو میگویی هم قبول نداشته باشم!
بله، من تن نیست و تن هم من نیست، ولی من انسان، یا به قول تو حقیقت انسان، توجه شدیدی دارد به تن خود، به تعبیری تعلق شدیدی دارد به تن خود، نفس انسان هم با من انسان همین ارتباط را دارد. نکته آن است که من انسان موثر است برتن انسان و از قضا به خاطر این تعلق شدید، تن انسان هم بر حقیقت انسان موثر است.

-       پس با این حساب حقیقت انسان تغییر می کند... اصلا خودت یه بار دیگه این جمله ات را نشخوار کن! چی میگی!

-       تغییر می کند که یه جورایی بله! ولی تغییر می کند یه جورایی نه.

-       نه داری اذیت می کنی!

-       نه بابا اذیت چیه. اگر منظورت از تغییر، این است که من انسان می شود غیر من، حقیقتش می شود غیر حقیقتش، نه خیر. اما این که تغییر یعنی وجودش شدید تر می‌شود، بله.

-       قبول، حله...

-       مادامی که انسان در این دنیاست، وجودش در مرتبهی خیا‌ای متناسب با جسمش و بدن اش است. این مرتبه از وجود، پایین ترین حد وجود است. چرا که اگر پایین تر از این هم بود، مواد هم می توانستند افاضه وجود کنند، ولی ما که ندیدیم!

-       شاید باشد!

-       دیگر نمی دانم دیگر!

-       می گفتی...

-       انسان مرتبط با بدن مادی، قوای بسیاری دارد. قوه یعنی آنچه که ذاتا انسان می تواند آن را داشته باشد، ولی نداشته باشد. به تعبیری همان عدم است...

-       چرا به تعبیری؟

-       بینایی برای دیوار عدم است، ولی قوه نیست... واضح شد؟

-       بله، بفرمایید!

-       انسان، به مرور، با قرار گرفتن در حالات و اوضاع مختلف، در شرایط انتخاب و ظهور رساندن اراده قرار می گیرد؛ این انتخاب و به ظهور رساندن اراده، قوه ای از قوای انسان را به فعل تبدیل می کند، حال فعل دیگر عدم نیست، بلکه از مقوله‌ی وجود است...

-       و این طور، انسان با اراده و اعمالش وجود خود را شکل می‌دهد...

-       احسنت، و حتی اعمال هم لازم نیست، بلکه اراده تنها، یا همان نیت نیز کار خود را می کند! حال اگر انسان مادامی که در دنیاست، یعنی جسمی متناسب وجود خود دارد از جنس ماده، یعنی از جنس حرکت، یعنی از جنس تغییر، می‌تواند وجودش را تغییر دهد، به این معنا که تشدیدش کند، و حتی به این معنا که آنچه نقص در واقعیت خود دارد به کمک توبه و انابه کامل کند؛ اما به محض آن که وجودش به مرتبه‌ای رسید که توجه‌اش از عالم طبیعت منصرف گردید و یا دیگر وجودش بدن را برنتافت، به مرگ طبیعی نائل می‌شود، به تعبیر امام هیولا را رفض می کند، دیگر قادر به پذیرش صور مختلف نیست...

-       یعنی چی؟ یهو حواسم پرت شد، چی شد؟ هیولا دیگه چیه؟ چی شد یهو ساینس فیکشن شد؟

-       نه برادر ساینس فیکشن چیه دیگه... بی خیال... اینو گوش کن. اگر آدمیزاد مُرد، یعنی دیگر تعلقش به بدنش بدان معنا که بتواند بر آن اثر بگذارد و یا از آن اثر بگیرد، و یا این که بتواند قوه‌ای از قوای خود را به کمک آن به فعل برساند، از بین می‌رود.

-       امممم...

-       خوب خودت بگو، انسان چه گونه خودش را کامل می کرد؟

-       با اراده و فعل کردن قوایش!

-       پس از مرگ چطور خود را کامل کند...

-       همان طور!

-       همان طور به کمک بدنی بود مادی، که حرکت بود و تغییر، حال دیگر آن بدن نیست، پس چه طور تغییر حاصل کند؟

-       اوه! هیچ طور!

-       در این جا، دیگر حرکت انسان، به معنای تشدید و تکامل وجودش متوقف می شود...

-       ولی شنیده ایم که...

-       می دانم چه می خواهی بگویی ولی بذار آخر!

-       (حالا بذار بگم...) ... باشه !

-       در اینجا، دیگر فقط قوای به فعل رسیده‌ی انسان حضور و ظهور دارند، حال قوه‌ای از انسان که بیشتر به فعلیت رسیده، یعنی حضور شدیدتری دارد، بر سایر قوا مستولی می یابد، بدین ترتیب انسان به شکل یه قوه‌ی به فعل رسیده‌ی واحد ظاهر می شود.

-       یعنی اگر انسان در دار دنیا، به قوه غضبیه اش بر فرض، بها می داد، حال آن دنیا قوه غضبیه اش بیشتر ظهور دارد و حضور دارد...

-       احسنت!

-       پس بیشتر فعل دارد!

-       بله...

-       گفتی آنجا دیگر قوه نیست؟

-       نه

-       پس فعل است همش؟

-       بله!

-       پس قدرت دارد

-       معلوم است!

-       پس...

-       چی؟

-       اگر قدرت دارد و فعل است، می تواند انشاء کند...، از طرفی مانعی هم ندارد برای انشاء...

-       منظورت از انشاء دقیقا چیه؟

-       نمی دونم...

-       (یعنی چی!)

-       ... تصورم از انشاء به ظهور رساندن فعل است...

-       خوبه، حالا توجه کن، این قوه‌ که دیگر حال فعلی شده است برای خودش (!) بر سایر قوای انسان مستولی می یابد، سایر قوای فعلیت یافته‌ی انسان را تضعیف می کند و بدین ترتیب انسان به صورت یک قوه‌ی واحد نمایان می‌شود. حالا با همان انشاء خودت که گفتی...

-       پس... انسانی که در دار دنیا تحت تاثیر قوه غضبیه اش بوده، بعد از دنیا تماما غضب می شود، حال اگر بخواهد چیزی اراده کند، غضب است که اراده می کند؟

-       بله...

-       پس تمام آن چه از او صادر می شود و انشاء می شود، تماماً غضب است؟

-       بله!

-       اوه!

-       حتما از بدن برزخی چیزی شنیده ای؟

-       بله... آهان، پس این که برخی انسان ها در برزخ به شکل های عجق وجقی هستند...

-       (عجق وجق!!!!)

-       این است که قوه‌ی غالبه‌شان وقتی بخواهد بدن متناسب خودش را برای برزخ بسازد یا همان انشاء کند، تماماً آن بدن از جنس همان قوه است. پس مثلا اگر تماما غضب بود، بدنش تماما گرگ می شود؟

-       حالا گرگ و گاو و گوسفندشو نمی دانم، ولی همچین چیزی!

-       خیلی بد است که!

-       حالا چنین انسانی چگونه تغییر کند؟ وقتی ماده را از انسان گرفتند، یعنی حرکت را گرفتند، یعنی تغییر را ...

-       اوه! پس تا قیام قیامت همان شکلی است....

-       و حتی پس از قیام قیامت...

-       و در عالم اخروی هم...

-       بله..

-       (چی چی بله، من که هنوز چیزی نگفتم...) یعنی در آن عالم هم هرچه بخواهد انشاء کند، از مجرای قوه‌ی تماماً فعل شده‌ی مثلاً غضبیه اش ظهور می کند و ...

-       حالا « نار الله الموقده، تطلع علی الافئده» با توجه به این مطالبی که گفتی برایت روشن شد؟

-       چه جور هم... یعنی طرف هر کاری بخواد اون دنیا بکنه، چون قوه‌ی مثلا غضبیه‌اش در کار است، اول از همه آن کارش تبدیل به آتش می شود و ...

-       حالا این آتش که طرف را می سوزاند، تغییرش می دهد...

-       نه!

-       وجودش را چیز دیگری میکند...

-       نه!

-       از آتش رها نمی شود...

-       مگر از خودش رها شود؟ نمی شود که...

-       پس می گفتی اون قدر می سوزه که تموم شه!!!

-       ...

-       یکی بود می گفت «فیها خالدون» کشکه... نمی دونم کی بود!

-     ...
خوب آقا یه سؤال. اون موقع گفتی الان بپرسم!

-       بفرمایید.

-       پس این که می گن ملت اون قدر می سوزن که تموم شه گناهاشون چیه پس؟

-       آهان. خوب برخی انسان‌ها هستند که قوای به فعل رسیده‌شان بعد از مرگ هیچ کدام بر دیگری برتری ندارد... اصلا تو بگو قوای انسانی و عقلانی‌شان بر بقیه برتری دارد.

-       باشه... پس قاعدتا باید به صورت یه قوه‌ی واحده‌ی عقلانی که به فعل رسیده ظهور یابند.

-       بله.

-       خوب اینا که وضعشون خوبه، پس دیگه چه مرگشونه! آتش نمی خواد که! تازه هر چی هم اراده کنن، عقلانی است و تر و تمیز و عالی...!

-       نه خوب. این انسان‌ها، خیلی بد نبودند، ولی زیاد به دنیا دل می‌بستند. نه به دنیای حرام، بلکه به حلال! سرمایه، پول، زن و فرزند، مقام، شهرت ... این دوستان (!) دو جور عذاب می بینند، اولاً چون توجهشان به دنیا بود، وقتی قبل از قیامت و در برزخ دیگر دستشان به دنیا نمی رسد، و در آخرت هم که دیگر دنیایی نیست و ارض به غیر ارض تبدیل شده است، در واقع تمامی توجهشان به هیچی است! فکر کن! وجود لایتناهیِ لامکان و لازمان خودشان را متوجه هیچی کرده اند، یعنی بی نهایت را می خواهند به زور در هیچی جا دهند، خیلی عذاب دردناکی است. چه فشاری بهشان می رسد. علاوه بر این، در برزخ و قیامت، دیگر عوامل غفلت دنیایی دیگر وجود ندارد، لذا با تمام وجود محبوس کردن خودشان در هیچی را درک می کنند؛ نه این که بفهمند که خودشان را در هیچی حبس کرده اند، بلکه فشار آن را می فهمند. لذا با وجود این همه فشار باز هم دست از توجه به دنیا بر نمی‌دارند!

-       احمق هایی ان ها!!!

-       خدا کند ما از آن ها نباشیم!

-       آمین!

-       حالا این موجودات، علاوه بر همین فشار که خودش بد جور عذابی است، رحمت خدا شامل حالشان می‌شود...

-       ای والله! دیگه بهشت و ...

-       رحمت الهی به شکل آتش و عذاب‌هایی که خودت بهتر می‌شناسی ظاهر می‌شود...

-       جان؟ آقا ما رحمت نخوایم باید کیو ببینیم!

-       استغفرالله بگو... این چه حرفیه...توقع داری رحمت خدا چه طور ظاهر شه...

-       به شکل همون نعمت هایی که خودت بهتر می شناسی ظاهر شود!

-       خوب اگر آن طور ظاهر شود که این بندگان خدا، هنوز اسیر دنیا و ... هستند! خوب این ها که اصلا متوجه آن نعمت ها نمی‌شوند! حقیقتا همین طور است که تو میگویی. خداوند تمامی نعمت هایش را بر سر همین ها نیز سرازیر می کند، حتی بر سر همان جهنمی ها، خلاصه مشکل از فاعل نیست، مشکل قابل است که نمی تواند این نعمت ها را قبول کند.

-       اوه!

-       لذا خداوند شرایطی را فراهم می کند تا عوامل غفلت و حجاب ها از این انسان‌ها زائل شود تا بتوانند قابل نعمت های الهی شوند...!

-       نه! جالب شد!

-       حالا یه جور دیگر هم این انسان‌ها از شر این آتش و از شر آن تنگنای توجه و تعلق به دنیا رها می شوند.

-       مشتاقم!

-       کافیست اندک حبی نسبت به اهل بیت داشته باشند. حب واقعی ها...

-       خوب...

-       این جاست که ائمه، به آن‌ها نظر می‌کنند، دست آن‌ها را می‌گیرند، توجه آن‌ها را به خود جلب می‌کنند، حال اگر آن انسان آنقدر تعلق به دنیا نداشته باشد و نیز، ائمه را بشناسد، دیگر از شدت صفا و شدت خوشی، نمی‌تواند روی از امام برگرداند، تماماً توجهش به امام می‌شود، همراه امام می شود و شفیع او می‌گردد و ...

-       شفاعت پس یعنی این... راستش ته دلم همیشه فکر می کردم این شفاعت خیلی بی منطق است! یه جورایی شبیه پارتی بازیه...

-       نه برادر این چه فکریه...! حالا می فهمی چرا امام معصوم فرمودند لا ینال شفاعتنا لمستخف الصلاه... یعنی مستخف الصلاه در جایی است که حتی با عنایت ائمه، با توجه آن ها، این شفاعت به او نیل نمی کند، و او اصلا نور ائمه را درک نمی کند در آن دنیا که بخواهد بعدش به آن ها رو کند و بعد از دنیا دل بکند و همراه آن ها شود...

-       برادرِ «لا ینال شفاعتنا...» اذان می گن... نماز جمعه نمی ری؟

-       اع، راست میگی... بریم...!

-       ولی هنوز یه سوال برام حل نشده...

-       چی؟

-       ربطی به بحث امروز نداره...

-       حالا بگو...

-       نه خوب خجالت می‌کشم...

-       لوس نشو بگو...

-       یعنی چی که « اول ما خلق الله نور رسول الله...» ؟

-       ان شاء الله نماز جمعه هفته بعد!

-   یه مسئله دیگر هم مانده

-      بوگو!

-      این که آتش و نار و جهنم در آن دنیا دیگر معنی ندارد. 

-      یعنی می خوای بگی اینم مثل «فیها خالدون» کشکه!

-      نه دیگه از این غلطا نمی کنم، ولی فقط یه بحثی کنیم ببینیم قضیه اش چیه...

-      نماز جمعه هفته بعد!

 

گفت‌وگو

گفت‌وگو را بیاغاز
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سین جیم
Haj Sajjad