۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام خمینی» ثبت شده است

خمینی؛ پدیدۀ انسانی پیچیده

يكشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۵۳ ب.ظ

گزاره‌هایی برای آشنایی‌زدایی از تصویر عمومی‌شدۀ امام خمینی (ره)
به بهانه مطالعه کتاب خمینی؛ پدیده انسانی پیچیده از روح الله نامداری؛ پایان: ۸آبان۱۳۹۸
کلی کیف کردم. کتاب دو بخش دارد؛ ظاهرش صرفاً گزیده‌ای از بیانات و خاطرات شاذ است. اما ایدۀ جالبی پشت این گزیدن‌ها بود. آن چه در ادامه می‌آید برداشت خلاصه‌ای از بخش «اشارۀ» کتاب است:

«اگر از کسی که ساعتی را با دستمال تمیز می‌کند ساعت را بپرسیم، دوباره به آن نگاه می‌کند. برخلاف اندیشمندان، آنانی که جمع عمل و نظر کرده‌اند از فرط آشنایی ناشناخته می‌مانند. امام از فرط بی‌آلایشی محفوف به پیچیدگی است. در پاسخ به «امام خمینی که بود؟» ممکن است او را مثل خود بدانیم، ممکن است مبارزش بخوانیم، ممکن است بگوییم فقیه و فیلسوف و عارف بود. اما آیا واقعا امام همین بود؟ هم آری هم نه. این همان نکته‌ای است که حسنین هیکل به آن توجه کرده: «امام خمینی معروف‌ترین شخصیت ناشناخته است. یک پدیدۀ انسانی بسیار پیچیده.» امام نه مثل بقیه بود و نه پدیده‌ای فراانسانی، جایی بین این تعمیم و تفرید.

آشنازدایی راهی برای شناخت پدیده‌های ناشناخته از فرط آشنایی است. گاه روبه‌رو شدن با متناقض‌نماها حجاب آشنایی را می‌زداید. گاه باید جمله‌ای را که در فوران و جریان کلمات یک سخنرانی محو شده بود، به تنهایی بنگریم تا چیزی ورای تصویر عمومی شده دریابیم. گاه باید مثل یک بیگانه با پدیده مواجه شویم تا عادی‌های غیرعادی جلوه کنند. گاهی هم باید خلاف جریان رسانه به همان محتواهای رسانه‌ای بازگردیم و امام را بازخوانی کنیم.

«تنها به هنری باید پرداخت که راه ستیز با جهان‌خواران شرق و غرب و در رأس آن‌ها آمریکا و شوروی را بیاموزد» تا کنار غزل عاشقانۀ «غم دلدار فکنده‌ست به جانم شرری» نیاید ممکن است نظر نهایی امام دربارۀ هنر را به تنهایی نرساند. این، محدود به متناقض‌نماهای میان‌متنی نیست؛ آخر امام در هواپیما به سمت ایران دربرابر آن همه جانفشانی‌های مردمی هیچ احساسی نداشت یا «بهترین لحظات» امام «همان موقعی بود که زیر دست و پای مردم» در بهشت زهرا «داشت از بین می‌رفت.»؟

بیشتر بخوانید

از منشور هنر تا منشور اپلای

يكشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۴۶ ب.ظ

به مناسبت پایان خواندن دوبارۀ کتاب جدال دو اسلام؛ پایان: ۷آبان۱۳۹۸

تقویتی قوی؛ کم حجمِ پرقدرت؛ بالابرندۀ سریع دوز انقلابی‌گری؛ فازآور.
برخی جملات رو که تو این دور خوندن توجهم رو جلب کرد در ضمیمه آوردم:

11فروردین 1367 ؛ لزوم شرکت در انتخابات (مجلس)

همان‌طور که بارها گفته‌ام، مردم در انتخابات آزادند و احتیاج به قیم ندارند، و هیچ فرد و یا گروه و دسته‌ای حق تحمیل فرد و یا افرادی را به مردم ندارند.

باید توجه داشت هدف از انتخابات در نهایت، حفظ اسلام است. اگر در تبلیغات، حریم مسائل اسلامی رعایت نشود، چگونه منتخب، حافظ اسلام می‌شود؟

14فروردین1367؛ نیمۀ شعبان

به حسب رأی این جمعیت، ... ما باید دعاگوی آمریکا باشیم و دعاگوی شوروی باشیم و دعاگوی اذنابشان از قبیل صدام باشیم و امثال اینها، تا اینکه اینها عالم را پر کنند از جور و ظلم و حضرت تشریف بیاورند. بعد حضرت تشریف بیاورند، چه کنند؟ حضرت بیایند که ظلم و جور را بردارند؛ همان کاری که ما می‌کنیم و ما دعا می‌کنیم که ظلم و جور باشد! حضرت می‌خواهند همین را برش دارند.

22خرداد1367؛ پیام به نخست‌وزیر و هیئت دولت

مسئله‌ای را که لازم دیدم تذکر دهم این است که قوام نظام اسلامی ایران بر اتحاد در روش و حرکت در کُلیّتِ سیاستِ مورد قبولِ اسلام است. همگی باید سعی کنیم هر حرکتی، اعم از سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی، که انجام می‌دهیم به آن کلیت صدمه نزند. ترسیم کلیت متّخذ از اصول اساسی قوانین اسلامی است که هدایت فرد و جامعه را بر عهده دارد. هر مسئولی و هر متعهدِ به نظامی باید سعی کند برای پیشبرد نظام در چهارچوب محدوده وظایفش عمل کند؛ که در غیر این صورت، احتمال پاشیدگی نظام جدی است. لذا اگر هر وزیری دخالت در کار وزیر دیگر نماید، که حتی دخالت او باعث رشد کار گردد، مورد قبول نیست؛ چرا که خروج از چهارچوب اختیارات ضررش بسیار بیشتر از رشد کار در نقطه‌ای دیگر است. روشن است که مشورت و هماهنگی و همکاری مورد بحث نیست.

13تیر1367؛ (دو هفته قبل از قبول قطعنامه)

مردم شریف ایران نیز بداند که این روزها دستهای ناپاک شرق و غرب برای هدم اسلام و مسلمین در یکدیگر گره خورده است، باید نگذاریم که تلاش فرزندان انقلابی‌مان در جبهه‌ها از بین برود. برای برپایی احکام اسلام عزیز دست اتحاد به یکدیگر داده، محکم و استوار تا پیروزی اسلام حرکت کنیم. مسئولین نظام باید تمامی همّ خود را در خدمت جنگ صرف کنند. این روزها باید تلاش کنیم تا تحولی عظیم در تمامی مسائلی که مربوط به جنگ است به وجود آوریم. باید همه برای جنگی تمام عیار علیه امریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم. امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است، غفلت از مسائل جنگ، خیانت به رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - است.

29تیر1367؛ جام زهر

ان شاء الله ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از امریکا و آل سعود برطرف خواهیم ساخت و داغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم نهاد، و با برپایی جشن پیروزی حق بر جنود کفر و نفاق و آزادی کعبه از دست نااهلان و نامحرمان به مسجدالحرام وارد خواهیم شد.

بیشتر بخوانید

اندیشه‌دوستان و اندیشه‌دشمنان/ 1

چهارشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۰۵:۳۲ ب.ظ

به بهانه‌ی پایان جلد اول کتاب آموزش فلسفه‌ی علامه مصباح

1

سوفیست یعنی اندیشمند و فیلسوف یعنی اندیشه‌دوست. تاریخ سراسر کشمکش اندیشه‌دوستان و اندیشه‌دشمنان اندیشمندنماست! اندیشه‌دشمنان اندیشمندنما با شک‌پراکنی بی‌انتها (نه شکاکیت حق‌منتها) همواره به تشوب عقول پرداخته‌اند و در مقابل، اندیشه‌دوستان همواره برای استحکام اندیشه کوشیده‌اند؛ تلاشی که در عین اتقان گاه راه به جایی نبرده است. گویی فرای عقل، دستی می‌بایست از گرداب شک، عقل را بیرون می‌کشید.

دو اتفاق، منجی اندیشه. اتفاق اول ظهور اسلام، که بعثت نورانی پیامبر و آیات لا ریب فیه نازله‌ی به همراه وی، با روشن کردن قلب ها، عقل‌ها را از شک نجات داد و به اطمینانی رساند که قرن‌ها پشتوانه مستحکم تکاپوی اندیشه‌دوستان مسلمان بود.
اما آن‌ها (اندیشه‌دوستان مسلمان) نه راه نورانی اسلام، که راه شکست‌خورده‌ی اندیشه‌دوستان یونان باستان را پیش گرفتند. نتیجه آن‌که با پاگرفتن دوباره‌ی شک‌پراکنی بی‌انتها (نه شکاکیت حق‌منتها) در اروپا که مسلک اندیشه‌دشمنان اندیشمندنما بود، می‌رفت که باز اندیشه مغلوبه شده و به بن‌بست رسد و به کنجی خزد.
ملاصدرا، زودتر از همه به بن‌بست رسید؛ و وی که به ادعای استاد طاهرزاده بی‌خبر از شک‌تمایلی دکارت نبوده، زودتر از همه جهان را و جهان اندیشه را رو به بن‌بست دید. با چنگ به نور نبوت محمدی و انوار ولایت علوی، راهی را که بعثت گشود، به اندیشه‌دوستان نمود؛ تا چهارصدسال بعد، خمینی اتفاق دوم را رقم بزند و چون اتفاق اول، فراتر از عقول، قلب‌ها را متوجه حقیقتی اطمینان بخش کند.
کدام بن‌بست، کدام گشایش؟ در مقاله دوم ان‌شاءالله.

حفظ حقیقت سوره

شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۲۰ ق.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم
حفظ قرآن
دانشگاه دوشنبه شب ها یک حلقه انس با قرآن برگزار می کند؛ شرط حضور در جلسه شروع حفظ قرآن است. خود به شخصه دوست داشتم حافظ باشم، اما وقت گذاشتن برای حفظ جولانگاه نفس سرکش میشد و از این رو اغلب نسبت به حفظ قرآن و خواندن قرآن به قصد حفظ تمایل نشان نمی دادم. اگرچه –بحمدالله- طی قرائت خود به خود برخی آیات به خاطرم می نشست، اما هیچ وقت هیچ سوره و جزئی را حفظ نبودم؛ مگر در کودکی که جزء سی را یک بار به نیت جایزه ای حفظ کردم و پس از کسب جایزه از خاطر بردم! فعلا هم فقط حمد را از حفظم و قل هو الله را! با تک و توک آیات دیگر که اشاره شد.
شرط حضور در حلقه قرآن دوشنبه شب های دانشگاه، حفظ است؛ من قولی به صاحب جلسه ندادم که حفظ می کنم (!) ولی برنامه ای را شروع کرده ام که انشاالله به حفظ می انجامد. مشخصا بخواهم بگویم، تصمیم گرفته ام این بار قرآن را با نگرشی دیگر بخوانم.
معتقدم هر سوره شخصیتی دارد، حقیقتی دارد. هر آیه نیز همین طور است. کل قرآن نیز همینطور. ولی شخصیتی که به نظرم هر سوره دارد، شخصیت خاصی است، حقیقت خاصی است. وگرنه قرآن نمی فرمود «فأتو بسورة من مثله» و میگفت فأتو بآیة و یا هر شکل دیگر. پس نشان می دهد هر سوره حقیقتی مختص خود دارد که آن قدر عظیم است که از عهده هیچ بشر که هیچ از عهده تمامی بشر هم ساخته نیست تا کلامی را گرد هم آورد که معنای آن متصل به حقیقتی مانند حقیقت هر سوره باشد.
با این حساب دیگر سوره ای مثل بقره، سوره ای نیست که متشکل از داستان ها و حکایات و احکام مختلف باشد که دور هم جمع شده اند و هرکدام برای خود از موضوعی سخن می گویند و شده اند یک سوره؛ بلکه تمامی داستان ها، آیه ها، احکام حتی شاید علائم و رسم الخط (نمی دانم) برای بیان یک حقیقت ثابت اند که همان حقیقت سوره است. باید نخ تسبیح ارتباط آیات را یافت؛ باید یافت هر ایه در هندسه سوره در چه مختصاتی قرار دارد و کدام قطعه از پازل سوره است که اگر آن نبود حقیقت سوره منتقل نمی شد.
اگر حقیقت سوره یافت شد، معلوم میشود «مثلهم کمثل الذی استوقد ناراً» یعنی چه، «ان الله لا ستحیی از یضرب...» یعنی چه، «اذ قال ربک للملائکه ...» برای چه آمده، چرا پس از «و تلقی آدم من ربه کلمات...» صحبت از «استعینوا بالصبر و الصلاة...» می کند و با این آیات وارد داستان «اذ نجیناکم من آل فرعون...» می شود... و در آخر سوره، پس از «ذروا ما بقی من الربا...» و « ... اذا تداینتم بدین الی اجل مسمی فاکتبوه..» با «ربنا لا تحملنا ما لا طاقة لنا به» به پایان می رساند.
(حتی اسم سوره چرا بقره شده، و چرا نشد چیزهای دیگر و یا اشارات دیگر. اصلا چه کسی نام سوره را بقره گذاشته؟ چون جواب این سوال را نمی دانستم، این سوال را در پرانتز مطرح کردم!)
حقیقت سوره را باید یافت. حقیقت سوره را آدم ناپاک نمی تواند بیابد. که «لا یمسه الا المطهرون». بله، اگر دست بی وضو نباید به قرآن تماس پیدا کند، وجود بی‌وضو نمی تواند به وجود قرآن دست یابد. (البته خدا کریمه ایشالا من ناپاک رو هم به فیض می رسونه!)
حاج آقا میرباقری می فرمودند (نیازمند منبع) آدمی با هر بار دور قرآن، لایه ای از لایه های قرآن برش آشکار می شود. این را گفتم تا بگویم یافتن حقیقت سوره آسان نیست. باید بارها قرآن را خواند، سوره را خواند تا نور آن حقیقت بر دل قاری بتابد و بفهمد «اولم یکف بربک انه علی کل شی شهید» یعنی چه.
البته ما نومید نیستیم! ماه رمضان در پیش است و هر آیه در آن ایام، کار یک دور قرآن را می کند و ان‌شاءالله ظرف ما را در این ایام بارش و شارش مدام فیض حق مرطوب می کند!
البته ما که خیلی خیلی فاصله داریم! ولی با همین اندک سویی که خدا ما را با آن هدایت کرد، سعی می کنم حقیقت سوره را بیابم و بفهمم هر آیه در هندسه سوره کجاست.
در پست های بعدی، روش حفظم را می نویسم. روش خاصی که ندارم، ولی گمان خودم را از هر آیه –که با آن گمان آیه را به خاطر می سپارم- می نویسم، تا شمای خواننده، مرا از لغزشم و اشتباهم آگاه کنید، و یا مرا راهنمایی کنید. چرا که گمان من فایده ای ندارد و «ان الظن لایغنی من الحق شیئا» و این گمان تهی از حقیقت سوره است.
ان‌شاءالله خداوند این تلاش مرا که خود لطف اوست، بهانه ای قرار دهد برای پاک کردنم؛ ان‌شاءالله قلب نازنین امام زمان، روحی لتراب مقدمه فدا، به خاطر این تلاش من که خود از توجه ایشان است، از من خشنود شود و خاطره بدعهدی ها و بدکاری هایم را از وجود ایشان ببرد، و مرا آماده کند –درصورت عمر- برای تکلیف بعدی. و ان‌شاءالله این کار، اگر خالصانه بود، ثوابش برسد به پدر و مادرم و امامین انقلاب و شهدا!
والسلام علیکم و رحمة الله
حاج سجاد
چندم شعبان هزار و چهارصد و سی و هفت قمری

از رفض هیولا تا فیها خالدون

جمعه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۵۵ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

چند روزی است، دوباره، با کتاب «از برهان تا عرفان» استاد طاهرزاده درگیر مبحث حرکت جوهری و به طور کلی آرای ملاصدرا هستم. این نوشته هم صرفا جهت مرور دانسته‌هاست و نیز در اشتراک گذاردن آن‌ها برای رفع اشکال!

-       آقا این «فیها خالدون» که می‌گن کشکه دیگه؟ دیگه اون قدر می‌سوزن که پاک می شن!

-       نه برادر! معاذالله قرآن که نمی‌خواد بچه گول بزنه...!

-       بالاخره یه روز تموم میشه دیگه...

-       انسان مادامی که در دنیاست، با وجودی به نام تن سروکار دارد که تماماً ماده است و در نتیجه تماماً حرکت است. نه این که حرکت داشته باشد، که خود عین حرکت است. یعنی اگر گفتی حرکت، یعنی ذات ماده و اگر گفتی ذات ماده یعنی خود حرکت...

-       خوب چه کار کنم! خودت هم قبول داری که نفس انسان چیزی است، تنش چیز دیگر و حقیقتش کلا چیز دیگر!

-     نه خوب شاید این طور که تو میگویی هم قبول نداشته باشم!
بله، من تن نیست و تن هم من نیست، ولی من انسان، یا به قول تو حقیقت انسان، توجه شدیدی دارد به تن خود، به تعبیری تعلق شدیدی دارد به تن خود، نفس انسان هم با من انسان همین ارتباط را دارد. نکته آن است که من انسان موثر است بر

بیشتر بخوانید
سین جیم
Haj Sajjad