نظریۀ رستهها و مکتب تفکیک
سه شنبه, ۴ مرداد ۱۴۰۱، ۰۲:۱۸ ب.ظ
دیدهاید عدهای تا کسی میآید در دین دقیق شود و اصولی با آن برخورد کند او را متهم به بیعقلی میکنند؟ به ضدیت با تعقل؟ مکتب تفکیک نیز یکی از همین قربانیان است. بچهمچههای این مکتب با تعصب و بیدقتی البته در این اتهام بیتأثیر نبودهاند، همانطور که بچهمچههای مکتب تلفیق نیز در این اتهام زنی کم بیراه نرفتهاند. اما نگریستن در نحوۀ مواجهۀ بزرگان این دو جریان، افراد تراز اولشان، دل آدم را قرص میکند که قضیه به این ابتذالی که ردهپایینها در آن درگیرند نیست.
سخن کوتاه مکتب تفکیک آن است که آنها را نریزید در اینها. یعنی معارف دینی معارف دینی بماند، معارف غیر دینی هم معارف غیر دینی. مخالفان همین را سر دست گرفتهاند که ببینید اینها با دیگر علوم مخالفاند! از جمله دیگر علوم فلسفه و تعقل است، پس ببینید این ها با تعقل مخالفند! از جمله امور تعقلی امور عقلایی است، فناوری و مظاهر تمدن روز است، پس ببینید این ها با همه چی مخالفند! اما مگر بزرگان تلفیقی و مابقی علما روا میدارند هر که هر حرفی را از هر جا بیاورد به دین نسبت دهد؟ مگر نه آن که همین بزرگان خط مقدم مبارزه با التقاط بودهاند و التقاط مگر جز این است که چیزی را از بیرون بگیری و در جایی دیگر بریزی؟ مگر همین بزرگان نیستند که حتی از تطبیقدادن دستاوردهای بشری به آیات قرآن تحذیر میکنند؟
نکته آن جاست که دو مکتب اتفاقا در این حرف اختلافی با هم ندارند؛ این را دقت در آرای بزرگان تراز اول هر دو مکتب روشن میکند. میگویید نه؟ ببینید کدام فقیه فیلسوفی روا میدارد یک نتیجۀ فلسفی یا یک مکاشفۀ عرفانی را بدون تطبیقدادن با موازین شرعی و آموزههای نقلی به دین نسبت دهد؟ نخواهید یافت! یا حتی از آن ور، مگر باور به جدا بودن این دو دسته معارف به معنی نفی یکی و اثبات دیگری است؟ مگر تفکیکیها گفتهاند معارف غیردینی به کلی بیفایده و حرام است که آنها را به ضدیت با معارف غیردینی متهم میکنید؟ نه خیر! فقط گفتهاند این آن نیست و آن این. آنچنان که برخی بزرگان تفکیک از تکفیر روشنفکران التقاطیای پرهیز کردهاند که برخی بزرگان تلفیق راحت آنان را با بدترین تعابیر طرد کردهاند. این نشان میدهد مسئله دقیقتر از آن است که هوچیگران و هیاهوطلبانِ ولاندیش دینستیزِ مقدسگریز مینمایانند، دقیقتر از آنی که اینان تاب دقت حتی در سادهترین ادعاها را داشته باشند.
بیشتر بخوانید
در نفی نفع
جمعه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۹، ۰۸:۳۷ ب.ظ
دریافت نسخۀ PDF
دربارۀ این که مگر غرب در جستوجوی عقلانیت نونزایید، چه شد که از اخلاق بیثمر به خرد و از خرد بیاثر به مهار شهوات با شهوات گرایید و پرورش آن را با لعاب «پیجویی منافع» آراست و مفهوم گستردۀ منفعت را به منافع مادی فروکاست و اینگونه واژگان را از معانی و هویت بشر را از حقائق تهی ساخت و همۀ ارزشها را با ادبیات منفعت بازنوشت و بدینترتیب «هوای منفعت» را اندیشۀ بنیانی تمام بشریت در تمامی حیطهها کرد طوری که مخالفان آن نیز در رد آن آگاهوناآگاه ناگزیر باید به «نفع نفی» آن بپردازند؟ بههمراه تأملاتی در نفی نفع.
چگونه هوای مالاندوزی خود را در قالب پیگیری منافع به ما غالب کرد؟
اندیشۀ غالب اوایل دوران نوزایش باور داشت هوای نفس انسان او را به شرارت وامیدارد، اما موعظۀ اخلاقی تأثیری در فروکشتن این سوائق ندارد و خرد نیز مغلوب هواست نه چیره بر آن. پس اخلاق که بیثمر است و خرد بیاثر کدام وادارگر قدرتمند انسان را به گستراندن خیر برانگیزاند و شرور را از گسترش در جامعه بازدارد؟
بیشتر بخوانید
رویان
جمعه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۹، ۱۱:۲۱ ق.ظ
یا هر واژۀ معادلی که معانی رستاخیز و قیام و جوانهزدن و بهار و شکفتن را با هم در بر داشته باشد
بهبهانۀ پایان مطالعۀ کتاب ژرمینال اثر امیل زولا با ترجمۀ سروش حبیبی
از فرازهای رکیکش (که ظاهراً جزء لاینفک این چنین رمانهاست) که چشم بپوشیم و از چند بیانیۀ بیپیرایه و رک (که نمیدانم چطور زولا خودش از این همه صریحشدن شرمش نگرفته) هم بگذریم، کتاب توصیفی رنگی را از سیاهروزی مردمان زیر چنگ سرمایهداریِ شیک و خونآشام، با روایتی پرکشش از روییدن جوانۀ قیام در دل معادن خوشاشتهای زغال صدها متر زیر زمین از دل تودههایی که اسیر «جبر طبیعت» هستند ارائه میکند. بخشهای داستان مثل فیلمهای سینمایی با نماهایی باز و پرشکوه از جغرافیا میآغازد و گاهبهگاه میان داستان نماهایی نوشتاری لابهلای روایت میچپند تا بینیاز به توضیحِ بیشترِ راوی خواننده را در متن روزهای غروب قرن نوزده بنهند.
نویسنده با هنرمندی مناسبات طبقات و پیشنیۀ آنها را به داستان میریزد طوری که رد آن را میتوانستم بهآسانی در کتابهای #جواهرلعل_نهرو یا #آلبر_ماله به یاد آورم و جوری پیِ محکم سرمایهداری را نشان میدهد که میتوانم تصور کنم چه طور دو سال هم جلیقهزردها اگر هفتهبههفته به خیابان بریزند باز رئیس جمهور میتواند با آسودگی سخنرانیاش را بکند، از نظم جهانی حرف بزند و برای دیگران تعیین تکلیف کند و از نبود آزادی در ایران اشک بریزد، خیلی شیکوپیک با ژست علمی نظریههای اقتصادی باب میل رفقا را بلغور کند و کف خیابان را هم برای پز آزادی به حال خودش واگذارد و ککش هم نگزد و از جایش هم نجنبد؛ سرمایهداری جوری در فرانسه پی خود را ریخته که با انقلاب فرانسه و حتی صدسال پس از آن که هِچ، دویست سال بعد از آن هم حتی اگر وقتی لختی سوسیالیسم مجال حکومت بیابد خاطرش نیازرد چرا که میداند آن هم عاقبت باید قواعد بازیاش را برای بقا بپذیرد؛ چنانکه چنین شد، چنانکه چنین است.
پ ن: «جبر طبیعت» و سیر داروینی پیرنگ اصلی این سبک ادبی را میسازد؛ از همین سبک ادبی پیشتر #موشها_و_آدمها را خوانده بودم.
پ ن: این روشنفکرای محو این کتابها، با این فرازهای ایدئولوژیک زولا مشکلی ندارن؟ فقط حرف مکتبی زدن تو کتابای حزباللهی اَخه و زشته؟
پ ن: ترجمه خوب بود؛ البته واقعاً به نظرم میتوانست بهتر باشد. فصلهای میانی به آخر ترجمه بهتر از فصلهای اولیه بود. مترجم جهد تحسینبرانگیزی در برگرداندن ناسزاها بهخرج داده بود :). البته واقعاً از حضور افعال سادۀ بیشماری که نویسنده به کار برده بود یا خود برساخته بود راضی بودم.
پایان: ۱:۳۰ بامداد ۹مرداد۱۳۹۹
ابنسینا-بوهم، سنت-صنعت
پنجشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۸، ۰۴:۱۴ ب.ظ
دربارۀ یک مقاله
علیت تعبیر مشترکی است که برای دو جور تاثیر در ایجاد یک پدیده بهکار میرود؛ از این رو علل را به دو قسم تقسیم کردهاند، علل معده و علل حقیقی. علل معده درون عالم ماده مقدمات پدیدآمدن یک پدیدۀ مادی را مهیا میکنند و منظور از علل حقیقی، وجودهایی (حقائقی، تجلیاتی) با شدت بیشتر است که حقائق مرتبه پایینتر را ایجاد (افاضه، متجلی) میکنند. مکانیک کوانتومی از پدیدههایی صحبت کرده که میتوانند چند تعین -هر کدام با احتمالی- داشته باشند، اما مکانیک کوانتومی نمیتواند پیشبینی کند یک پدیدۀ چند تعینی عاقبت به کدام شکل متعین میشود. مکانیک کوانتومی ادعای بیشتری نیز میکند: نه تنها عاملی را که تعین یک پدیده را معین میکند، نمیشناسیم، بلکه اساساً چنین عامل مکانمندی (لوکالی) را نمیتوان یافت! جالبتر آن که آزمایشات با نتایج این توصیف همخوان است.
پس چه چیز تعین یک پدیده را معین میکند؟ این سوال چالش برانگیز چنددهه دانشمندان را به جان هم انداخته. تا جایی که برخی حتی مدعی شدهاند یک پدیده اصلا تعین ندارد و ما تا آن را اندازه میگیریم ناگه متعین میشود؛این شناخت ماست که یک پدیده را پدید میآورد! چه چیز تعین یک پدیده را معین میکند؟ از این سخنانی که صرفا دل آیدیالیستها را قلقلک میدهد که بگذریم، تلاشهایی شده تا بالاخره راهی برای حل این مسئله یافت شود. یک رویکرد که تلویحا در ادعای کوانتومی بند قبل هم مستتر است، جوریدن یک عامل لامکان-لازمان (نانلوکال، اینتمپورال) است. این مسیری است که امثال بوهم یا حتی پنروز رفتهاند. رویکرد دیگر در برابر آن ادعا که زیراب علل معده را میزند، توصیف حقائق با علل حقیقی است؛ رویکردی که مدافعان دینی علیت در رفع شبهه از آن استفاده میکنند و برخی دانشمندان خداباور غربی نیز در ادبیات و شعر به آن متمسک شدهاند.
بیشتر بخوانید
خمینی؛ پدیدۀ انسانی پیچیده
يكشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۵۳ ب.ظ
گزارههایی برای آشناییزدایی از تصویر عمومیشدۀ امام خمینی (ره)
به بهانه مطالعه کتاب خمینی؛ پدیده انسانی پیچیده از روح الله نامداری؛ پایان: ۸آبان۱۳۹۸
کلی کیف کردم. کتاب دو بخش دارد؛ ظاهرش صرفاً گزیدهای از بیانات و خاطرات شاذ است. اما ایدۀ جالبی پشت این گزیدنها بود. آن چه در ادامه میآید برداشت خلاصهای از بخش «اشارۀ» کتاب است:
«اگر از کسی که ساعتی را با دستمال تمیز میکند ساعت را بپرسیم، دوباره به آن نگاه میکند. برخلاف اندیشمندان، آنانی که جمع عمل و نظر کردهاند از فرط آشنایی ناشناخته میمانند. امام از فرط بیآلایشی محفوف به پیچیدگی است. در پاسخ به «امام خمینی که بود؟» ممکن است او را مثل خود بدانیم، ممکن است مبارزش بخوانیم، ممکن است بگوییم فقیه و فیلسوف و عارف بود. اما آیا واقعا امام همین بود؟ هم آری هم نه. این همان نکتهای است که حسنین هیکل به آن توجه کرده: «امام خمینی معروفترین شخصیت ناشناخته است. یک پدیدۀ انسانی بسیار پیچیده.» امام نه مثل بقیه بود و نه پدیدهای فراانسانی، جایی بین این تعمیم و تفرید.
آشنازدایی راهی برای شناخت پدیدههای ناشناخته از فرط آشنایی است. گاه روبهرو شدن با متناقضنماها حجاب آشنایی را میزداید. گاه باید جملهای را که در فوران و جریان کلمات یک سخنرانی محو شده بود، به تنهایی بنگریم تا چیزی ورای تصویر عمومی شده دریابیم. گاه باید مثل یک بیگانه با پدیده مواجه شویم تا عادیهای غیرعادی جلوه کنند. گاهی هم باید خلاف جریان رسانه به همان محتواهای رسانهای بازگردیم و امام را بازخوانی کنیم.
«تنها به هنری باید پرداخت که راه ستیز با جهانخواران شرق و غرب و در رأس آنها آمریکا و شوروی را بیاموزد» تا کنار غزل عاشقانۀ «غم دلدار فکندهست به جانم شرری» نیاید ممکن است نظر نهایی امام دربارۀ هنر را به تنهایی نرساند. این، محدود به متناقضنماهای میانمتنی نیست؛ آخر امام در هواپیما به سمت ایران دربرابر آن همه جانفشانیهای مردمی هیچ احساسی نداشت یا «بهترین لحظات» امام «همان موقعی بود که زیر دست و پای مردم» در بهشت زهرا «داشت از بین میرفت.»؟
بیشتر بخوانید
از منشور هنر تا منشور اپلای
يكشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۸، ۰۹:۴۶ ب.ظ
به مناسبت پایان خواندن دوبارۀ کتاب جدال دو اسلام؛ پایان: ۷آبان۱۳۹۸
تقویتی قوی؛ کم حجمِ پرقدرت؛ بالابرندۀ سریع دوز انقلابیگری؛ فازآور.
برخی جملات رو که تو این دور خوندن توجهم رو جلب کرد در ضمیمه آوردم:
11فروردین 1367 ؛ لزوم شرکت در انتخابات (مجلس)
همانطور که بارها گفتهام، مردم در انتخابات آزادند و احتیاج به قیم ندارند، و هیچ فرد و یا گروه و دستهای حق تحمیل فرد و یا افرادی را به مردم ندارند.
باید توجه داشت هدف از انتخابات در نهایت، حفظ اسلام است. اگر در تبلیغات، حریم مسائل اسلامی رعایت نشود، چگونه منتخب، حافظ اسلام میشود؟
14فروردین1367؛ نیمۀ شعبان
به حسب رأی این جمعیت، ... ما باید دعاگوی آمریکا باشیم و دعاگوی شوروی باشیم و دعاگوی اذنابشان از قبیل صدام باشیم و امثال اینها، تا اینکه اینها عالم را پر کنند از جور و ظلم و حضرت تشریف بیاورند. بعد حضرت تشریف بیاورند، چه کنند؟ حضرت بیایند که ظلم و جور را بردارند؛ همان کاری که ما میکنیم و ما دعا میکنیم که ظلم و جور باشد! حضرت میخواهند همین را برش دارند.
22خرداد1367؛ پیام به نخستوزیر و هیئت دولت
مسئلهای را که لازم دیدم تذکر دهم این است که قوام نظام اسلامی ایران بر اتحاد در روش و حرکت در کُلیّتِ سیاستِ مورد قبولِ اسلام است. همگی باید سعی کنیم هر حرکتی، اعم از سیاسی، نظامی، اقتصادی و اجتماعی، که انجام میدهیم به آن کلیت صدمه نزند. ترسیم کلیت متّخذ از اصول اساسی قوانین اسلامی است که هدایت فرد و جامعه را بر عهده دارد. هر مسئولی و هر متعهدِ به نظامی باید سعی کند برای پیشبرد نظام در چهارچوب محدوده وظایفش عمل کند؛ که در غیر این صورت، احتمال پاشیدگی نظام جدی است. لذا اگر هر وزیری دخالت در کار وزیر دیگر نماید، که حتی دخالت او باعث رشد کار گردد، مورد قبول نیست؛ چرا که خروج از چهارچوب اختیارات ضررش بسیار بیشتر از رشد کار در نقطهای دیگر است. روشن است که مشورت و هماهنگی و همکاری مورد بحث نیست.
13تیر1367؛ (دو هفته قبل از قبول قطعنامه)
مردم شریف ایران نیز بداند که این روزها دستهای ناپاک شرق و غرب برای هدم اسلام و مسلمین در یکدیگر گره خورده است، باید نگذاریم که تلاش فرزندان انقلابیمان در جبههها از بین برود. برای برپایی احکام اسلام عزیز دست اتحاد به یکدیگر داده، محکم و استوار تا پیروزی اسلام حرکت کنیم. مسئولین نظام باید تمامی همّ خود را در خدمت جنگ صرف کنند. این روزها باید تلاش کنیم تا تحولی عظیم در تمامی مسائلی که مربوط به جنگ است به وجود آوریم. باید همه برای جنگی تمام عیار علیه امریکا و اذنابش به سوی جبهه رو کنیم. امروز تردید به هر شکلی خیانت به اسلام است، غفلت از مسائل جنگ، خیانت به رسول الله - صلی الله علیه و آله و سلم - است.
29تیر1367؛ جام زهر
ان شاء الله ما اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از امریکا و آل سعود برطرف خواهیم ساخت و داغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم نهاد، و با برپایی جشن پیروزی حق بر جنود کفر و نفاق و آزادی کعبه از دست نااهلان و نامحرمان به مسجدالحرام وارد خواهیم شد.
بیشتر بخوانید
از حاجآقای دکارت تا حاجآقای گیبس
پنجشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۸، ۱۲:۰۵ ب.ظ
یادم نیست اولینبار کی با «بردار» برخوردم ولی یادم هست خیلی بدیهی بهنظرم آمد؛ بدیهی عین عددها. اما از همان راهنمایی-دبیرستان آرامآرام حس کردم این مخلوق ذهنی بشر آنچنان پیشپا افتاده نیست؛ البته که همۀ ما شهود واضحی از بردارها داریم، معلوم است که وقتی دو نفر با طناب در دوراستا میزی را میکشند نهایتا میز در جهتی بین دو راستایی که دو سر طناب نشان میدهند به حرکت میافتد، اما این که این واقعیت شهودی واضح بدیهی تبدیل به یک سری موجودات ریاضی کمی با قابلیت جمع و تفریق و ضرب دقیق و روشن شوند برایم کمکم اتفاق عجیبی مینمود؛ عجیبتر برایم آن ذهنی بود که اولین بار این شهود غیرریاضی را با خلق مفهوم ذهنی «بردار» ریاضی کرده. چون شنیده بودم اولین بار حاجآقای دکارت از دستگاه مختصات برای اشاره به موجودیتهای هندسی بهره برده گمان میکردم بردار نیز آفریدۀ ذهن اوست و برای همین خیلی ازش خوشم میآمد. خیلی دوست داشتم بدانم چگونه از آن ایدۀ اولیۀ مختصات رسیدهایم به بردار فعلی با این ویژگیهایی که میآیند سر کلاسهای ریاضی تندوتند پای تخته مینویسند. گشتم تا به این کتاب رسیدم.
تاریخچه تحلیل برداری، اثر میشل کرو؛ کتابی که اخیرا خواندم
اگر حوصلهتان میکشد سه بند بعدی را بخوانید تا بگم چه از کتاب یادم مانده! وگرنه بپرید بند آخر!
بیشتر بخوانید
سلسلهبسته به زبان ساده
پنجشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۸، ۱۲:۰۱ ب.ظ
مقدمه
شما هم میخواهید بدانید بلاکچین چیست اما تا کنون هرچه اینور آن ور خواندهاید جز به سردرگمیتان نیفزوده؟ شما که غریبه نیستید، خود من هم تا حدود دو سال پیش با رجوع به انواع متنها، کلیپها، اینفوگرافیکها و دیگر هاها نتوانستم بفهمم این بلاکچین یعنی چه. بنا به شرایطی بالاخره فهمیدم بلاکچین چیست و وقتی فهمیدم، تازه عیار عمدۀ محتوای فارسی توضیح بلاکچین را دریافتم! پس از آن، برای دوستان مشتاقم -چه با زمینههای فنی و چه غیرفنی- بلاکچین را توضیح دادم، از آنها بازخورد مثبت گرفتم. بسیاریشان اذعان داشتند هیچکدام از محتواهای فارسیای که تا آن موقع به آن مراجعه کرده بودند مطلب را اینطور برایشان جا نینداخته بوده (لابد میگویید از کجا معلوم تو واقعاً مطلب درست را جا انداختهای؟! خیلی بیادبید!).
پس از آن اتفاق دو سال پیش که پا به آب زدم، بیشتر درگیر بلاکچین شدم و تا کمر رفتم تو آب (ولی تا گردن نرفتم، آمدم بیرون). خواستم برخی مطالب جدید و بهروز بلاکچین را به زبان فارسی بازگو کنم که دیدم هنوز متن خوبی که بهسادگی مقدمات آن را برای مخاطب فارسیزبان جا بیندازد نداریم. همین شد گفتم بیایم با یک زبان ساده، با یک متن خیلی خیلی مقدماتی شروع کنم بلاکچین را توضیح دهم و چیزی بیشتر از اهداف و اثرات بلاکچین بگویم.
هدف این متن دادن یک شهود ابتدایی از مفاهیم مرتبط با شبکۀ بلاکچینی بیتکوین است؛ جزئیات فنی را برای بعد وامیگذارم، هدف این است که شما یک شهود روشن از این شبکه پیدا کنید و من برای این که حواس شما را پرت نکنم تا میتوانم از حاشیه رفتن و پرداختنِ بیموقع به جزئیات فنی و افاضه فضل و این طور مسائل اجتناب میکنم؛ پس اگر در متن دیدید جایی دارم به مسائل فنی اشاره میکنم بدانید اولاً حتماً لازم بوده و ثانیاً قرار نیست آن را طوری توضیح دهم که کسی که پیش زمینۀ فنی ندارد متوجه نشود. نکتۀ آخر این که اگر میبینید جایی به بدیهیات اشاره میکنم فکر نکنید شما را خنگ فرض کردهام، استغفرالله معاذ الله شأن شما اجل از این حرفاست! اگر دیدید توضیح واضحاتی میدهم یا بدیهیاتی را با آب و تاب میپرورانم لابد حتماً آن همه تاکید مهم بوده و جز از این طریق نمیتوانستهام بحث را باز کنم و جا بندازم. خلاصه، بهتان بر نخورد! یک نموداری هم آماده کردیم که فکر کنم پس از خواندن این متن مطالعهاش برایتان مفید باشد.
خلاصه، آیا خیلی خفنید و باز هم نمیدانید بلاکچین چیست؟ آیا زمینۀ فنی ندارید اما میخواهید بدانید بلاکچین چیست؟ آیا از کلیت بلاکچین شهود کافی ندارید؟ آیا میدانید یک تراکنش چگونه در شبکۀ بلاکچین ثبت میشود؟ آیا میخواهید بدانید ماینکردن دیگر چه کوفتیست؟ آیا نمیدانید بیتکوین با بلاکچین چه فرقی دارد؟ آیا از این که نمیدانید فرق بیتکوین با کارت بانکی چیست در عذابید؟ آیا از این که در مهمونیها جلوی فک و فامیل قپی نمیآیید رنج میبرید؟ آیا از فخرفروشی مدعیان مابیتکوینکاریم وسط مهمونیها در اشمئزازید و میخواهید مچشان را بگیرید؟ حوصله کنید و با من پیش بیایید!
بیشتر بخوانید
ابزار را کنار نگذار
پنجشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۸، ۱۱:۵۲ ق.ظ
دربارۀ اینکه چرا امت حزباللهی مهندسیخواندۀ دغدغۀ علومانسانیشان برداشته، عمدتاً مثلاً طراحی یک شبکۀ اجتماعی بومی در ذهنشان به مثابه یک وظیفۀ انقلابی شکل نمیگیرد و از این طور مسائل
دانشگاه موضوعاتی دارد و انقلاب مسائلی. فراگیری آن موضوعات ابزاری بهدست ما میدهد که مسائل انقلاب را حل کنیم. اشتباه رایج آن است که مسائل انقلاب را موضوع میگیریم و میپنداریم آن مسائل حل میشوند اگر و فقط اگر متخصص تحصیلی آن موضوعات شویم. اینطور شده که امت حزبالله عمدتاً اگر اقتصاد و رسانه را مسائل اصلی انقلاب ببیند در تحصیلش تغییر مسیر میدهد میرود اقتصاد و مدیریت رسانه میخواند و اگر هم موشک و پوشک را مسائل قابل اعتنا بداند در همان برق و هوافضا یا شیمی و نساجی میماند. پس طراحی و توسعۀ شبکههای اجتماعی که امروز میبینیم فقط یک بستر نیستند و مثل یک حکومت در عرصۀ رسانه عمل میکنند را چه کسی باید پیاش رود یا صنعت اسباب بازی را که از قضا به جز ظرائف دقیق فرهنگی، تولید آن ظرافتهای فنی بهخصوصی میطلبد، چه کسی باید برپا کند؟
مسائل انقلاب اسلامی بسیط نیستند؛ همان جنبۀ اقتصادیِ یک مسئلۀ اجتماعی ریشه در مسئلۀ فرهنگی دارد که یک پروژه رسانهایِ تحت تاثیر یک کانون قدرتِ وابسته به یک کانونِ ثروت دارد آن را پیگیری میکند. از این رو پاسخ آن مسائل هم یک بعدی نخواهد بود. با این حال جنبههای یادشده در جملۀ ابتدایی این بند همه یک لایه از مسئلهاند و پاسخ به آنها لایۀ اولیۀ پاسخ خواهد بود؛ لایۀ نظری. اتفاقا شناخت این لایه و تولید پاسخ در این لایه بسیار متداول است و از جایی که تقابل نظری یک مسئله با مبانی انقلاب از تحلیل در این لایه آشکار میشود، دغدغهبرانگیز است و امت حزب الله اینموقع دغدغهمند میشود درسش را رها میکند و تحصیلش را در این لایۀ نظری تصمیم میگیرد دنبال کند. با این حال تا به صحنۀ عمل درآمدن پاسخ، لایههای دیگر نباید مغفول بماند یا تحقیرآمیز به آن نگاه شود، به خصوص لایههای نزدیکتر به عمل، به خصوص لایههای فنی.
بیشتر بخوانید
آزاداندیشی؛ یک تلقی شخصی (۱)
جمعه, ۲۴ آبان ۱۳۹۸، ۰۷:۰۴ ب.ظ
درمذمت گردوخاک کردن و کاغذبادبازی
گفتن یعنی بهظهور رساندن، یعنی دمیدن هویتی معنایی از مرتبۀ ذوق در ساختی واژهای در مرتبۀ زبان. شنفتن یعنی فهم مفاهیم ذهنی از روی واژگان زبانی بهامید دریافتن معانی ذوقی مقصود گوینده. واژگان تنها صورتهای زبانیاند و مفاهیم نیز اعتباریاتی ذهنی. ارزش صورتهای زبانی به دلالتشان به مفاهیم و ارزش مفاهیم به دلالتشان به حقائق است. مفاهیمی که تجلیای از حقائق عالم وجود باشند، با هم مرتبطند، همانطور که مراتب مختلف وجود با هم مرتبطند. همین است که وقتی برخی مفاهیم را میدانیم، وقتی باز به آنها رجوع میکنیم به مفاهیمی جدیدتری میرسیم که ما را ممکن است به حقیقتی دلالت کند که پیشتر متوجهش نبودهایم.
هدف یافتن حقیقت است. برای همین به گفتوگو یا گفتوشنفت مینشینیم تا آنچه حضوراً یافتهایم یا در ذهن دانستهایم را به دیگران برسانیم یا یافتهها و دانستههای دیگران را از آنها بگیریم. حتی اگر یک حقیقت را یافته باشیم، تلقیهای ذهنیمان لزوماً یکی نیست؛ هر کسی حقیقتی که یافته را با مفاهیم مختلفی در ذهن خود میآورد و با واژگان متفاوتی بیانش میکند. گفتن و شنفتن از این رو راهی است برای ملاقات با آن حقیقت از مجرای واژگان و مفاهیمی جدید، که میتواند منجر به شهود واضحتر حقیقت شود. مضاف آن که گفتن و شنفتن تمرینی برای ورزیده کردن ذهن و روشنتر شدن حقیقت درون گوینده نیز هست.
بافتار مفاهیم ذهنی ما فارغ از حقیقی یا غیرحقیقی بودن میتواند در محدودۀ دیدمان جور باشد؛ یعنی مانند همان ارتباط وثیقی که بین مفاهیم حقیقی میبینیم نیز در این بافتار ببینیم، مثلاً به اجتماع نقیضین برنخوریم یا چنین چیزهایی. در بافتار جور بییافتن معنای پشت آن با رفتن به سمت مفاهیمی که میدانیم و سپس رفتن به سمت آنها میتوان مفاهیمِ جورِ جدید بافت یا به اصطلاح میتوان «اندیشید»، اما به این نمیگویند آزادانه اندیشیدن؛ چرا که وجود دربند اعتباریاتی عاریتی خود آزادانه با حقائق حضوراً ملاقات نمیکند، هرچند که بتواند حاذقانه مفاهیمی را به هم ببافد. بافتهها بی یافتهها بادهوایند. بافتهها بی یافتهها بادهوایند. بافتن بی یافتن تعصب کور میآفریند. کسی که معنای پشت مفاهیم را درنیافته باشد یا نخواهد بیابد یا اساساً مفاهیمی که میداند پشتشتان معنایی نباشد که بخواهد بیابد، نه تاب شنفتن دارد نه جنبۀ گفتن؛ شاید تا حدی به صحبت دیگران گوش دهد یا تا حدی با بافتن مفاهیمی که میداند حرف براند، اما یک سوال بنیاد کافیست تا با به لرزه انداختن بافتار بییافتار اندیشهاش او را به لکنت یا سکوت یا پرخاش بیندازد. گفتن و شنفتن از این رو محک خوبی است تا عیار حقیقی فکرها آشکار شود.
صرف آزادی بیان و شنیده شدن نظرات مختلف کارساز نیست. سخنپراکندن و تکهپراندن گفتوشنفت نیست. از آن سو هر پرداختن به دوره و حلقه و غیرههای اندیشهای نیز کارساز نیست؛ به خصوص که ممکن است بافتاری مفهومی برای مخاطبینش بسازد بیآنکه آنها را به یافتن یافتار معنایی حقیقی پشت آن بافتار مفهومی در وجودشان راهنمایی کرده باشد، این ذهنها هم آزادانه نمیاندیشند و نخ کاغذباد اندیشهشان دست خودشان نیست و وجودشان آزادانه با حقائق نه ملاقات میکند نه میخواهد که ملاقات کند نه میتواند ملاقات کند، بلکه حبس در ذهنیاتی که مخلوق خودشان نیست میماند؛ همین است که متزلزلند و همین است که تاب شنفتن ندارند و برمیآشوبند. هرچند آزاد و متفاوت، هرچند آغشته به اندیشه، این آزاداندیشی نیست. همین دو ملاحظه برگزاری کرسیهای آزاداندیشی را نیازمند ترتیب و آداب خاصی میکند.
با همین معیار، برنامههای شلوغ تکهپراکنی که با نامهای تریبون آزاد، دیوار آزاد، کاغذچسبونکیرنگی آزاد، بوم آزاد، بنر آزاد و ... را که بازسازی همان کامنتبازی فضای مجازی است، قضاوت کنید. من گعدۀ چند کماطلاع که با مجال کافی برای گفتن و شنفتن، میگویند و میشنوند را از مناظرههایی که دو مطلع بیآنکه مجال گفتن یا شنفتن به مخاطبین بدهند فضای جلسه را دوقطبی میکنند و به پرتاب کدها و تکههایشان میپردازند نزدیکتر به آن کرسیهای آزاداندیشی آرمانی و روبهحقیقتتر میدانم. همینطور آن طرحی را که شرکتکنندگانش را به گفتوگو باهم وادارد ولو آن که فقط یک اندیشۀ خاص در آن طرح مطرح شود را از انواع دورهها، حلقهها، مدرسهها، جلسهها و ... که (حتی با ادعای فکر آزاد) یک یا چند نمایندۀ اندیشۀ مختلف را میآورند همان حرفهای همیشگی کهنه را با ظاهری فلسفی پرتاب میکنند و ضمن جانبدارکردن مخاطبین سدی از بافتهها در مسیر یافتن برایشان میسازند، آزاداندیشانهتر و موثرتر و روبهجلوتر و حقیقیتر میبینم.
همین نشان میدهد طراحی جلسات واقعی فراگیر کرسیهای آزاداندیشی میتواند چقدر سهل باشد و چقدر ممتنع است. آزاداندیشی یعنی آزادانه اندیشیدن، یعنی وانهادن دانستههای بیپشتوانه، یعنی رفتن به سمت یافتن بیواسطۀ حقائق. آزاداندیشی یک سیاست یا شعار نیست، یک رویه است و برای همین پیش از آن که لنگ متولی یا طراحی باشد، تربیت و تمرین میخواهد؛ هرچند این تمرین و تربیت در گفتن و شنفتن رخ میدهد و جلسات گفتوشنفت نیازمند طراحی است. برای همین کرسیهای آزاداندیشی هم مسیرند هم مصیر و مسیر پروراندن آن از برگزار کردن آن میگذرد. خوب، از کجا شروع کنیم و چگونه آزاداندیشی بپراکنیم؟ پیش از آزاداندیشیپراکندن، خودمان درون خودمان چقدر آزادانه میاندیشیم؟ نکند ما نیز اندیشهمان -هرچند درست- نخ کاغذبادش دست دیگری باشد؟