دربارۀ این که مگر غرب در جستوجوی عقلانیت نونزایید، چه شد که از اخلاق بیثمر به خرد و از خرد بیاثر به مهار شهوات با شهوات گرایید و پرورش آن را با لعاب «پیجویی منافع» آراست و مفهوم گستردۀ منفعت را به منافع مادی فروکاست و اینگونه واژگان را از معانی و هویت بشر را از حقائق تهی ساخت و همۀ ارزشها را با ادبیات منفعت بازنوشت و بدینترتیب «هوای منفعت» را اندیشۀ بنیانی تمام بشریت در تمامی حیطهها کرد طوری که مخالفان آن نیز در رد آن آگاهوناآگاه ناگزیر باید به «نفع نفی» آن بپردازند؟ بههمراه تأملاتی در نفی نفع.
اندیشۀ غالب اوایل دوران نوزایش باور داشت هوای نفس انسان او را به شرارت وامیدارد، اما موعظۀ اخلاقی تأثیری در فروکشتن این سوائق ندارد و خرد نیز مغلوب هواست نه چیره بر آن. پس اخلاق که بیثمر است و خرد بیاثر کدام وادارگر قدرتمند انسان را به گستراندن خیر برانگیزاند و شرور را از گسترش در جامعه بازدارد؟
بیشتر بخوانید