۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دکارت» ثبت شده است

از حاج‌آقای دکارت تا حاج‌آقای گیبس

پنجشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۸، ۱۲:۰۵ ب.ظ

یادم نیست اولین‌بار کی با «بردار» برخوردم ولی یادم هست خیلی بدیهی به‌نظرم آمد؛ بدیهی عین عددها. اما از همان راهنمایی-دبیرستان آرام‌آرام حس کردم این مخلوق ذهنی بشر آن‌چنان پیش‌پا افتاده نیست؛ البته که همۀ ما شهود واضحی از بردارها داریم، معلوم است که وقتی دو نفر با طناب در دوراستا میزی را می‌کشند نهایتا میز در جهتی بین دو راستایی که دو سر طناب نشان می‌دهند به حرکت می‌افتد، اما این که این واقعیت شهودی واضح بدیهی تبدیل به یک سری موجودات ریاضی کمی با قابلیت جمع و تفریق و ضرب دقیق و روشن شوند برایم کم‌کم اتفاق عجیبی می‌نمود؛ عجیب‌تر برایم آن ذهنی بود که اولین بار این شهود غیرریاضی را با خلق مفهوم ذهنی «بردار» ریاضی کرده. چون شنیده بودم اولین بار حاج‌آقای دکارت از دستگاه مختصات برای اشاره به موجودیت‌های هندسی بهره برده گمان می‌کردم بردار نیز آفریدۀ ذهن اوست و برای همین خیلی ازش خوشم می‌آمد. خیلی دوست داشتم بدانم چگونه از آن ایدۀ اولیۀ مختصات رسیده‌ایم به بردار فعلی با این ویژگی‌هایی که می‌آیند سر کلاس‌های ریاضی تندوتند پای تخته می‌نویسند. گشتم تا به این کتاب رسیدم.

تاریخچه تحلیل برداری، اثر میشل کرو

تاریخچه تحلیل برداری، اثر میشل کرو؛ کتابی که اخیرا خواندم

اگر حوصله‌تان می‌کشد سه بند بعدی را بخوانید تا بگم چه از کتاب یادم مانده! وگرنه بپرید بند آخر!

بیشتر بخوانید

اندیشه‌دوستان و اندیشه‌دشمنان/ 1

چهارشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۶، ۰۵:۳۲ ب.ظ

به بهانه‌ی پایان جلد اول کتاب آموزش فلسفه‌ی علامه مصباح

1

سوفیست یعنی اندیشمند و فیلسوف یعنی اندیشه‌دوست. تاریخ سراسر کشمکش اندیشه‌دوستان و اندیشه‌دشمنان اندیشمندنماست! اندیشه‌دشمنان اندیشمندنما با شک‌پراکنی بی‌انتها (نه شکاکیت حق‌منتها) همواره به تشوب عقول پرداخته‌اند و در مقابل، اندیشه‌دوستان همواره برای استحکام اندیشه کوشیده‌اند؛ تلاشی که در عین اتقان گاه راه به جایی نبرده است. گویی فرای عقل، دستی می‌بایست از گرداب شک، عقل را بیرون می‌کشید.

دو اتفاق، منجی اندیشه. اتفاق اول ظهور اسلام، که بعثت نورانی پیامبر و آیات لا ریب فیه نازله‌ی به همراه وی، با روشن کردن قلب ها، عقل‌ها را از شک نجات داد و به اطمینانی رساند که قرن‌ها پشتوانه مستحکم تکاپوی اندیشه‌دوستان مسلمان بود.
اما آن‌ها (اندیشه‌دوستان مسلمان) نه راه نورانی اسلام، که راه شکست‌خورده‌ی اندیشه‌دوستان یونان باستان را پیش گرفتند. نتیجه آن‌که با پاگرفتن دوباره‌ی شک‌پراکنی بی‌انتها (نه شکاکیت حق‌منتها) در اروپا که مسلک اندیشه‌دشمنان اندیشمندنما بود، می‌رفت که باز اندیشه مغلوبه شده و به بن‌بست رسد و به کنجی خزد.
ملاصدرا، زودتر از همه به بن‌بست رسید؛ و وی که به ادعای استاد طاهرزاده بی‌خبر از شک‌تمایلی دکارت نبوده، زودتر از همه جهان را و جهان اندیشه را رو به بن‌بست دید. با چنگ به نور نبوت محمدی و انوار ولایت علوی، راهی را که بعثت گشود، به اندیشه‌دوستان نمود؛ تا چهارصدسال بعد، خمینی اتفاق دوم را رقم بزند و چون اتفاق اول، فراتر از عقول، قلب‌ها را متوجه حقیقتی اطمینان بخش کند.
کدام بن‌بست، کدام گشایش؟ در مقاله دوم ان‌شاءالله.
سین جیم
Haj Sajjad