به بهانه پایان مطالعهی کتاب «ادبیات نوین ایران پیش از نهضت مشروطه»، نوشتهی هدایت الله بهبودی
آخوندزاده در روسیه که آن سالها (1250 ق) آیینهی تمامنما ولی تارِ ادبیات اروپا به ویژه فرانسه بود، هنر رومَن و نمایشنامه نویسی را متضمن فواید ملت و مرغوب طبایع خوانندگان مییابد و بدین شکل برای ایرانیان اولین پل بین ادبیات کهن و ادبیات نوین مقتبس از غرب میشود.
به راستی آخوندزاده چهطور تئاتر را متضمن فواید ملت میدانست و فن دراما را مهذب نفوس؟
این سوال استفهام انکاری نیست که پاسخش نفی تاثیر تئاتر و دراما باشد، که این سوال در جست و جوی آن است که آخوندزاده و سایر دست به قلمان (و نه لزوما ادیبان) تحت تاثیر پس از او، از چه وجه تئاتر و دراما را موثر در احوالات ملت ما میدیدند؟
انچه رخ میدهد فقط کشف یک سبک نو نیست. آنچه دربارهی آخوندزاده و پس از آن میرازآقا تبریزی و سایر، عجیب مینماید این تلقی است که قالب و محتوا لازم و ملزوم همند و گویی نمیشود رمانی نوشت یا نمایشنامه ای به تحریر در آورد که ایرانی سره باشد و لا جرم باید به متداولات غربی که بعضا مغایر و بیشتر مخالف فرهنگ ماست بپردازد. رمان -یا به قولشان رومَن- و نمایشنامهنویسی، نه صرفا سبکی نو، که بهانهای جذاب برای تغییر ذائقه مردم تلقی میشدند. شاید اینگونه پندار از تلازم قالب و محتوا، نویسندگان و بعدتر سیاستمداران متاخر را بدین گمان میاندازد که هر نو شدنی بی تزریق محتوا ناممکن است.
هر چندکسانی چون عبدالحسین میرزا و سردار اسعد و برخی دیگر کمی از این تسلیم محض دورند و توانستهاند قالب و محتوا را از هم تمییز دهند و بلاوجه و ناصحیح بودن لزوم همراهی قالب با محتوای مغایر با فرهنگ ایران را گوشزد کنند، اما تلاشهای چنین افرادی چندان مقابل جریان غربگرایی نمیایستد و حتی برخی از اینان را هم به گرداب جریانات غربگرا میکشد؛ چنان که بعدتر در جریان مشروطه، برخی از این جماعت را میتوان کفزنان پای چوبهی دار شیخ فضلالله دید.
نمیتوان قطعی نظر داد اما آنچه در مشروطه به انصراف عدهای و انحراف دیگران از نهضت میانجامد بی تاثیر از قلمفرسایان غربپرست نیست و اگر این را پذیرفتیم نباید نقش اخوندزاده، میرزاآقا تبریزی و .. را که با جدا ناپذیر بودن «سبک و محتوا» و «روش و عقیده» ابتدائا به غرب نگریستند و این طور آن را به دیگر معاصران و متاخران معرفی کردند، نادیده گرفت.
کتابِ «درباه ادبیات نوین ایران پیش از نهضت مشروطه» کتاب خوبیست تا ببینیم نویسندگان ایرانی در چه فضایی و چگونه ابتدا با غرب و ادبیات غربی مواجه شدند و پیشگامان آن چگونه اقتباسی را به دیگران آموختند. هر چند کتاب تحلیلی نیست، ولی خواندن آن به تحلیل گران توصیه می شود. بهویژه آنانی که به دنبال ریشههای عمیق غربگرایی و دریچههای ورود نگاه تسلیمی به غرب، در ادبیات و نوشتار هستند.