۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رهبر انقلاب» ثبت شده است

لفظ دری بیاور و بگذار در کمان

شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۸، ۰۹:۰۴ ب.ظ

سجاد- دربارۀ اهمیت فارسی گفتن و آفریدن معنا در زبان فارسی

*خلاصه* - زبان، نشانه‌های آشنای یک ملت از مفاهیمی است که از معانی حاضر در وجودشان برخاسته. دشوار هنگامی است که اهل یک زبان با معنایی در زبان دیگر مواجه شوند و بخواهند آن را در زبان خود بازگویند. اگر همان معنا را با واژگان آشنای اهل زبان خود بازنساختیم، ناچار در به تطابق مفهومی بسنده می‌کنیم یا بدتر، نعل‌به‌نعل صرفاً برمی‌گردانیم. زبان اینگونه ضعیف می‌شود؛ عامه، مثل ناادیبانشان، با معانی‌ای مواجه می‌شوند که می‌بینند نمی‌توانند همان را روشن‌تر در زبان خود و معانی آشنای نشسته در وجود خود بیابند و به تبع نمی‌توانند بیافرینند. وقتی از بازگویی ناتوانیم، چگونه توقع نوگویی داریم؟ ببینم؛ می‌توانید در موضوعات علمی که در آن متمحض بوده‌اید بی‌آن‌که دست به ترجمۀ مقاله‌ای بزنید یا بخواهید تقلید کنید، آنچه آموخته‌اید و دریافته‌اید را با زبان و بیان خودتان، با واژگان برخاسته از دایرۀ معنایی خودتان، به سیاق خودتان و میل و پسند خودتان برای هم‌زبانانتان بازگویید؟

بیشتر بخوانید

نهنگ دژم بر کشیدی ز آب، به دم درکشیدی ز گردون عقاب و چند چیز دیگر

دوشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۸، ۱۰:۴۹ ق.ظ

با نیم‌نگاهی به شرایط بسیج شریف؛ هر چند این پیشنهاد عام است و به شریف و غیر آن محدود نیست.

همین چند وقت پیش ویدئویی از صاحبکار دیدم می‌گفت آقا به روایت پیشرفت نظر دارند [۱]. در همان ویدئو چند کتاب معرفی کرد خواستم بخرم دیدم آرزوهای دست‌ساز را مصطفی خریده گفتم خواندی بده خواند داد گرفتم نشستم خواندم یک‌نفس. خوشم آمد، خوب نوشته بود، روان بود و بامزه، انگیزه‌بخش و الهام‌بخش. کتاب، داستان شکل‌گیری شرکت دانش‌بنیان نمونه‌ای را در خلال روایت قصۀ مهره‌های اصلی شرکت از دبیرستانشان تا دانشگاه و بعد از آن تعریف می‌کرد. راسته‌کار طرح و حلقه و نشست و گعده و واحد و شاخه و امثالهمِ راه مهندسی و بسیج. اما حرف من فقط این نیست.

حلقۀ راه مهندسی یا طرح یا شاخۀ بسیج و نمی‌دانم چه به‌درستی تصمیم داشت پس از اردوی ورودی‌ها رشتۀ ارتباطِ مرتبط با رشته را با ورودی‌ها حفظ کند؛ در یک دانشکده کم‌تر، در یکی بیش‌تر موفق هم بود. البته حفظ این رشتۀ رشته‌ای چه‌بسا کاه بود و گندم این حلقه-طرح-گعده-نشست-شاخه-واحد، آشنایی دانشجویان در بدو ورودشان با مسائل مرتبط با رشته‌شان، شناخت زمینه‌های پیش رو، تجربه‌های پشت سر و درک یک نگاه واقع‌بینانه نسبت به رشته بود و احیاناً کاشت نگاه متعهدانه یا برانگیختن دغدغۀ ملی یا گزین‌کردن نیروهای حزب‌اللهی هم دنبال می‌شد. روایت پیشرفت و حرف زدن از افتخارات درخشان و جهادهای بزرگ و پیش‌رفت‌های شگفت‌آور باید جزئی از این حلقه‌ها باشد و چه بسا هم بود و این کتاب‌ها و تجربیات مشابه در روایت این عقبۀ پرافتخار، الهام‌بخش فعالان دانشکده‌ای می‌تواند باشد. اما حرف من فقط این هم نیست.

بسیج دغدغه‌های مختلفی را طی یکسال در ذهن دارد و برنامه‌های متعددی را برای رفع این دغدغه در قالب‌های متنوع تدارک می‌بیند. از اهمیت آگاهی‌سازی سیاسی یا معرفت‌افزایی یا حضور فکری و جسمی در مقاطع زمانی خاص و دیگر برنامه‌ها نمی‌کاهم، ولی من در این سال و سال‌های پیش رو جا انداختن گفتمان آیندۀ روشن را محوری می‌بینم؛ به این معنا که معتقدم پرداختن به آن می‌تواند پیشران، جهت‌ده و محرک سایر وظایف بسیج نسبت به سیاست و فرهنگ و غیره باشد و در آن‌ها هویت دمد و خرده دغدغه‌هایی مثل مسئلۀ مهاجرت، افسردگی، عیش‌گرایی و غیره را هم تحت تاثیر قرار دهد و بستری شود برای تحقق تکالیف برزمین مانده‌ای مانند مطالبۀ تخصصی در حوزه‌های غیرسیاسی-اقتصادی، برگزاری کرسی‌های حقیقی آزاداندیشی، برپاداری گفتمان‌های مقوم این گفتمان مثل عدالت‌خواهی و استقلال طلبی و مثل آن و پی‌گیری گفتمان‌سازی در حوزۀ اقتصاد دانش‌بنیان و شتاب علمی و غیره و همچنین غیره.

اما مسئلۀ من فراتر است. روایت پیش‌رفت باید تبدیل به نمایش هنرمندانۀ صریح گذشتۀ پرافتخار و آیندۀ روشن باشد و همچینین حاوی مضامین ضمنی دیگری باشد که مایلیم و مناسب می‌دانیم ورودی‌های دانشگاه در بدو ورود با آن‌ها مواجه شوند. اصلا مسئله را به یک برنامه دفتری یا یک حلقه یا حتی برنامه سالنی محدود نکنید؛ من از یک همایش بزرگ باشکوه چندوجهی صحبت می‌کنم که در ابتدای سال یک ید بیضا یا عصای موسی را با افتخار به نمایش می‌گذارد و بزرگان لشکری و کشوری و دانشگاهی و غیره را به محضر هزار تازه دانشجو می‌کشاند و در حاشیۀ آن مهندسان و شرکت‌های دخیل در آن شق‌القمر را هنگام صرف چای و پذیرایی و غیره (که اصل بهرۀ همایش در آن ساعات می‌گذرد) به میان گله‌گله گعده‌های دانشجوجه‌ها می‌اندازد.

دیگر سطح و عمق و ابعاد چنین برنامۀ اردومانندی را نباید با یک برنامۀ دفتری که صرفاً تغییر مقیاس داده‌شده مقایسه کرد. سوال به‌جا آن است که کدام موضوع بین رشته‌ای کفایت به‌دوش کشیدن چنین همایش پرطمطراقِ پر اهن و تلپی را دارد که بتواند تنه به تنۀ طرح ورودی‌ها بزند؟

مژده مژده، امسال لازم نیست برای یافتن موضوع این همایش به چار پنج گزینۀ همیشگی مراجعه کنید یا به پستوی معاونت علمی بخزید یا قوطی‌های عطاری‌ها را بجورید یا به خود زحمت خواندن کتب روایت پیشرفت بدهید یا به ذکر و توسل و تفأل یا چه و چه بپردازید؛ کافی‌ست زحماتی که جوانان این مملکت پیر شدند تا به ثمر رسانند و امسال با عنایت امام عصر ارواحنا فداه چشم جهان را پر کرد، نقد کنید. حق آن یک حماسه‌سرایی فردوسی‌گونه نیست؟ جمهوری اسلامی امسال دو ضرب شست وارد کرد، «نهنگ دژم بر کشیده ز آب، به دم درکشیده ز گردون عقاب»؛ نهنگ دژم به‌کنار، درکشیدن گلوبال هاوک یک اتفاق ساده نبود، مردان این سرزمین اراده کردند با سامانۀ سوم خرداد این‌ور آبی (محصول ارادۀ دیگر مردان این سرزمین، بی‌دخالت روس و روم) یک فناوری بالافن آن‌ورآبی را به‌زیر کشیدند. سامانه‌ای این چنین ایرانی که عقاب اندر آرد ز گردون به تیر و چنین اراده و تصمیی و نتایجش، حتی اگر ملاحظات بسیج و ورودی‌ها و غیره را هم نداشتیم، حق آن یک حماسه‌سرایی فردوسی‌گونه نیست؟

برگردیم به همان ملاحظۀ ورودی‌ها و بسیج و دانشگاه. در همایش بزرگ ایران ۱۴۳۷ از راهی که طی این سال‌ها برای رسیدن به این نقطه از فناوری طی شده گفته می‌شود، شرکت‌ها و مهندسان مرتبط با آن صنایع (آنانی که ملاحظات امنیتی ندارد؛ نگران نباشید! هستند و زیادند!) حضور دارند و بین سخنرانی سخنرانان لشکری-کشوری یا اساتید در گعده‌ها دانشجوجگان را دور خود جمع می‌کنند و از ابعاد فنی و غیرۀ پدیده صحبت می‌کنند (باز هم نگران نباشید؛ آن قدر حرف‌های فاش نادانسته و جذاب هست که کار اصلا به شکافتن جزئیات امنیتی نمی‌کشد!) و در کنار آن به سیاق روزها و ساعاتی از اردوی ورودی‌ها سرگروه‌هایی از هر دانشکده دانشجوجگان پذیرفته‌شده در آن رشته‌ها را راهنمایی می‌کنند و بلکم باب شوخی و خنده با آن‌ها باز می‌کنند و طرح دوستی با آنان می‌ریزند یا نوید تداوم چنین برنامه‌هایی را در قالب طرح راه مهندسی به آن‌ها می‌دهند. همایش بزرگ ایران ۱۴۳۷ در ابتدای سال تحصیلی می‌تواند رشتۀ نخی را دست دانشجوجگان دهد و آن را طی سال پی بگیرد و به هر کجای دار که خواست ببافد؛ اگر امسال خامه‌ها به‌خوبی دور چله‌ها گره خورد سال‌های بعد می‌توان تکمیل نقش این قالی ایرانی را از سر گرفت و پی‌گرفت.

به قول مقدمۀ آرزوهای دست‌ساز، روایت نکردن نگفتن نیست نابود کردن است. گفتند و می‌دانیم ترس و نومیدی را زدودن و امید حقیقی آفریدن اولین جهاد ماست ولی بی‌دانستن تجربیات گذشته تصویر روشنی از آینده نتوان نمود. جمهوری اسلامی به‌رغم همه‌ی این مشکلات طاقت‌فرسا، روزبه‌روز گامهای بلندتر و استوارتری به جلو برداشته. این چهل سال، شاهد جهادهای بزرگ و افتخارات درخشان و پیشرفتهای شگفت‌آور در ایران اسلامی است. مدیریّتهای جهادی الهام‌گرفته از ایمان اسلامی و اعتقاد به اصل «ما میتوانیم» که امام بزرگوار به همه‌ی ما آموخت، ایران را به عزّت و پیشرفت در همه‌ی عرصه‌ها رسانید. باید دانست و نشان داد که انقلاب به یک انحطاط تاریخی طولانی پایان داد و عنصر اراده‌ی ملّی را که جان‌مایه‌‌ی پیشرفت همه‌جانبه و حقیقی است در کانون مدیریّت کشور وارد کرد و با انتقال روحیه‌ و باور «ما میتوانیم» اتّکاء به توانایی داخلی را به همه آموخت و این منشأ برکات بزرگ شد که تا اکنون ثمرات بالنده‌ی آن روز به روز فراگیرتر می‌شود [۲]. این فقط حرف من نیست.

پ ن: تهدید از دست رفتن اردوی هوشمندانۀ ورودی‌ها را به فرصت تبدیل کنیم، با طراحی برنامۀ جدیدی برای ورودی‌ها، با هدفی جدید، ابعادی جدید و ابتکاری جدید برای عصر جدید، عصر گام دوم.

بیشتر بخوانید

همان همیشگی (۱)

پنجشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۷:۰۹ ب.ظ

چگونه سخن‌رانان با تکرار سخنان خودشان به بهانۀ تبیین گام دوم، بیانیه را به حاشیه راندند؟

به بهانۀ گام دوم صحبت‌های پیشین بسیاری تکرار شده است، اما کم‌تر سخنی در بیان لُب گام دوم رانده شده و کم‌تر قلمی بر تبیین صاف و ساده و بی‌شیله‌پیلۀ بیانیه رفته و کم‌تر بحثی دیده‌ایم که خود متن آن بیانیه را کافته و بن‌مایۀ خود آن بیانیه را بیرون ریخته باشد. تا جایی که در فاصلۀ انتشار بیانیه تا عید نوروز کم‌تر دیدیم تفسیر و تاویلی دو جمله‌ای و خلاصه از اعزۀ صاحب نظر حول گام دوم، که با خلاصۀ دو جمله‌ایِ آقا در رواق امام مشابه باشد: «امروز گام دوّم انقلاب این است: شناختن ظرفیّتها و مزیّتها و استفاده‌ی از آنها، و شناختن فسادها و رخنه‌ها و کمبودها و مشکلها و سینه سپر کردن برای حلّ آنها.»

حال که می‌رود کلیدواژۀ گام دوم نیز مثل کلیدواژه‌های «اقتصاد مقاومتی» یا «پیچ تاریخی» یا غیر آن از فرط استعمالِ ابزاری مستعمل شود و به سرنوشت دیگر کلیدواژه‌های ساختۀ رهبری دچار شود، از غامض نویسی اغماض می‌کنم و اگر قلم طغیان نکند، از دخیل کردن ذهنیت‌ها اجتناب؛ تا حدی که بیش از آن‌که آنچه دوست دارم به گام دوم بچسبانم را بگویم، آن‌چه فهمیده‌ام را بنویسم. واضح است منظور چیست، اما لازم می‌دانم روشن کنم که مدعی نیستم این فهم، فهم مطلق است اما امید دارم این فهم فهمی نااریب و بی‌پیش‌قضاوت باشد.

بیشتر بخوانید

صفرای رهبران اتحاد جماهیر شوروی

يكشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۵۳ ب.ظ
امروز یه بحث کوتاهی سر کلاس انقلاب اسلامی دانشگاه سر گرفت؛ دو تا از بچه ها، حول بحث علل فروپاشی اتحاد جماهیر، جدا از عدالت خشک و ماشینی و بی عاطفه‌ی کمونیسم و سایر علل که شما اساتید بهتر می دانید، موضوع را از نظر گاه رهبری آن انقلاب بررسی کردند؛ کنایه هایی به رهبری زدند؛ یعنی علت فروپاشی آن انقلاب را به این نسبت دادند که رهبر پس از لنین، یعنی حاج آقای استالین، به جای صدور انقلاب، به تنها مقاومت در برابر امپریالیسم اکتفا کرد و بدین شکل پویایی را از انقلاب گرفت.
البته کنایه‌ی دوست عزیزمون در صحبتشان صفرا فزود! لکن نشد صفرا را نشان بقیه دهم! خدا علم و شجاعتمان دهد. صفرای کنایه دوستمان آقایان تروتسکی و استالین دو رهبر انقلاب لنین بودند. پس از لنین دو ایده برای ادامه انقلاب لنین از دهان دو مبارز و پیشقراول انقلاب شنیده شد: 1- تروتسکی که بقای مارکسیسم را در انقلاب مستمر و صدور آن و اتصال آن به انقلاب جهانی میدانست و 2- استالین که بقای مارکسیسم را نه در ادامه انقلاب که در بقای اتحاد جماهیر می دانست؛ پس عاقلانه از نظر استالین، آن بود که توان و هزینه ها صرف خود کشور شود، تا با پیدایش ام القرای مارکسیسم، پس از آن هم از هویت مارکسیسم دفاع شود و هم انقلاب صادر شود.
این موضع انفعالی استالین بود که اضمحلال آن انقلاب را کلید زد؛ وگرنه در هر دو تفکر پسالنین مبارزه با امپریالیسم اشتراک بود و روش ادامه دادن آن اختلاف.
انفعال استالینیسم، نه تنها پویایی را گرفت و پویاها را سرخورده کرد، بلکه طمع دشمن دیرینه اش را برانگیخت. عاقبت، استالینیسم به امثال گورباچوف اجازه داد، تا رسیدن به ام القری و غایت القصوی شان را با هضم شدن در هژمونی غرب تئوریزه کنند، به این تعبیر که این هضم به منظور ارتباط با جهان و تقویت مضاعف است تا با تجدید قوای مناسب کار بر امپریالیسم تمام شود و نتیجه شد: پایان کمونیسم.

پ ن: باشد شما اساتید اشتباهات تاریخی و تحلیلی متن را هدیه کنید!
پ ن2: خودم به شخصه دلیل اصلی و بنیادی فروپاشی شوروی را -در کنار سایر عوامل که موثر هم بودند- همان می دانم که دلیل فروپاشی لیبرالیسم و غرب در آینده ای نه چندان دور است! شاید روزی از نظرگاه حکمت صدرایی (!) در این باره خطخطی کردم!
سین جیم
Haj Sajjad